یادداشت «حسن صفدری» برای درگذشت زندهیاد «نسرین جافری»
یک شاعر از جهان کم شد
موسیقی ما - در پی درگذشت زندهیاد «نسرین جافری»، شاعر پیشکسوت لُر که شامگاه ششم تیرماه دار فانی را وداع گفت، «حسن صفدری»-شاعر معاصر- یادداشتی برای انتشار در اختیار سایت «موسیقی ما» قرار داد. صفدری روز سهشنبه (12 تیر) در مراسم خاکسپاری بانو جافری نیز در سخنانی به تجلیل از وی پرداخته بود. یادداشت حسن صفدری در ادامه میآید.
ما دو مطلق بودیم
دو مذهب
که در خم کتاب های مقدس گم شدیم
با عطر گیج خاک های کهنه
ما دو کودک بودیم
دوخسته
که ریشه های خود را جویدیم
ما دو مطلق بودیم. (نسرین جافری)
یک شاعر از جهان کم شد
نسرین را شهید می نامم، چرا که در بختیارنامه آمده «آنکه عاشق بمیرد شهید است» او عاشق زندگی بود، مادری فداکار و شاعری روشن رو به خورشید، هیچگاه در سایه نایستاد و با آنکه همیشهی خدا او را بسوی دره پرت میکردند، ولی یک نیرو، نیروی عشق و شعر همیشه به کمک او میآمد و شاعر سربلند بر پا میایستاد.
نسرین جافری صمیمیترین، مهربانترین و شاعرترین انسانی بود که میشناختم. این خصوصیات در شعرش کاملاً مشهود یود، از او هیچگاه دروغ نشنیدم، رازدار بود در نهان حرف بسیار داشت. زخمی بود و در دنیای پر نمک امروز میزیست با لبخند، خسته بود ولی لبخندش همیشه امید را در دلها بیدار میکرد.
«گاهی شعاعی سبز از ته فکرم
عبور میکند
و در نیمه ی نا پیدای من پخش میشود
میان حروفی که قربانی خدایان بودند
چقدر میان این سکوت پنهان شوم؟» (نسرین جافری)
خود را پنهان میکرد ولی چشمان نافذ شاعر همه را می نگریست، او بیدار، خاموش، آرام، مهربان بود و همه را مجذوب انسانیت خود میکرد. شاعر کم زیست ولی در عمق زندگی ریشه دواند، فقدان او اشک را جاری نمیکند بلکه قلب را از سینه بیرون میکشد و این شعر من چه مصداق دارد برای زنده یاد، نسرین جافری عزیز.
«پرندگان بر سر این شعله گر گرفته اند
بگذار شاعر در خواب خوش بماند
شعر بیدار است» ( حسن صفدری)
یک شاعر از جهان کم شد، ولی دنیای شاعرانه و شعرهایش در دلها روشن ماند.
ما دو مطلق بودیم
دو مذهب
که در خم کتاب های مقدس گم شدیم
با عطر گیج خاک های کهنه
ما دو کودک بودیم
دوخسته
که ریشه های خود را جویدیم
ما دو مطلق بودیم. (نسرین جافری)
یک شاعر از جهان کم شد
نسرین را شهید می نامم، چرا که در بختیارنامه آمده «آنکه عاشق بمیرد شهید است» او عاشق زندگی بود، مادری فداکار و شاعری روشن رو به خورشید، هیچگاه در سایه نایستاد و با آنکه همیشهی خدا او را بسوی دره پرت میکردند، ولی یک نیرو، نیروی عشق و شعر همیشه به کمک او میآمد و شاعر سربلند بر پا میایستاد.
نسرین جافری صمیمیترین، مهربانترین و شاعرترین انسانی بود که میشناختم. این خصوصیات در شعرش کاملاً مشهود یود، از او هیچگاه دروغ نشنیدم، رازدار بود در نهان حرف بسیار داشت. زخمی بود و در دنیای پر نمک امروز میزیست با لبخند، خسته بود ولی لبخندش همیشه امید را در دلها بیدار میکرد.
«گاهی شعاعی سبز از ته فکرم
عبور میکند
و در نیمه ی نا پیدای من پخش میشود
میان حروفی که قربانی خدایان بودند
چقدر میان این سکوت پنهان شوم؟» (نسرین جافری)
خود را پنهان میکرد ولی چشمان نافذ شاعر همه را می نگریست، او بیدار، خاموش، آرام، مهربان بود و همه را مجذوب انسانیت خود میکرد. شاعر کم زیست ولی در عمق زندگی ریشه دواند، فقدان او اشک را جاری نمیکند بلکه قلب را از سینه بیرون میکشد و این شعر من چه مصداق دارد برای زنده یاد، نسرین جافری عزیز.
«پرندگان بر سر این شعله گر گرفته اند
بگذار شاعر در خواب خوش بماند
شعر بیدار است» ( حسن صفدری)
یک شاعر از جهان کم شد، ولی دنیای شاعرانه و شعرهایش در دلها روشن ماند.
حسن صفدری
9 تیر 1394
تهران
9 تیر 1394
تهران
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 10 تیر 1394 - 00:10
افزودن یک دیدگاه جدید