درباره کنسرت موسیقی متفاوت «لباسخوانی» و گپی با «بابک رجبی» خالق آن
لباسها سخن میگویند
موسیقی ما - محسن ظهوری: شانزدهم آذرماه سال 1388، دانشگاه هنر اصفهان، کنسرت موسیقی «لباسخوانی» توسط گروه «نوژانِ نو» روی صحنه میرود؛ گروهی به سرپرستی «بابک رجبی»، که با سازهایی چون سهتار، زیپ، کمانِ حلاجی، ویولنسل، کوزه، دف و تنبک کنسرتی را در هفت قطعه اجرا میکنند؛ کنسرتی در دستگاه بیات اصفهان، با اشعاری عاشقانه. تا اینجا همهچیز همانگونهای به نظر میرسد که تاکنون بوده، اما اینطور نیست، این کنسرت، اجرایی متفاوت در موسیقی سنتی ایران است. لباسخوانی، کنسرتی است دراماتیک و عاشقانه، با اشعار امروزی در دستگاهی قدیمی.
کنسرتی با اجرا و شعرهایی متفاوت؛ شعرهایی که معشوق را نه در دنیای می و عرفان و ماورا، که در همین دنیای عینی خودمان، در ایران امروز توصیف میکند. لباسخوانی، جان بخشیدن به لباس است؛ لباسی که منتظر آمدن و وصال با معشوق است. لباسی که بر تن اوست و او لحظهای از کنار دیدهی ما میگذرد، و ما لباسهایی قرار گرفته در ویترین، که در انتظار نگاه اوئیم. لباسخوانی به لباس جان میدهد و از ورای آن معشوق را توصیف میکند؛ همان معشوق ازلی و ابدی را، اما اینبار از زبان روسری، آستین، دامن و پیرهن؛ لباسهایی متعلق به دنیای امروز ایران. لباسهای لباسخوانی، هر کدام حکایتی دارند، حکایتشان هم روایت حسرت و دل بستن به معشوق است؛ همان حکایت معروفی که در سرتاسر ادبیات و موسیقی ایران روایت شده. اما معشوق لباسخوانی، نه جام باده به کف دارد و نه برای عاشق رقصی و چرخی میزند. او حتی به شیوه برخی موسیقیهای تلفیقی چند سال گذشته، نعره نمیزند و کارهای خارقالعاده انجام نمیدهد. او همان معشوق است که تنها، خیال تکان روسریاش در باد تصویر و خیسی آستینی از اشک و حسرت دامنی و شلواری بر تنش روایت میشود. همهچیز در دنیای خود ما شکل میگیرد، اما معشوق لباسخوانی هنوز همان معشوق دیرینه مانده است، همان معشوقی که بارها در دستگاه بیات اصفهان روایت شده است؛ همان معشوق رازآمیز و بیبدیل، معشوق غمافزای ادبیات ایران که دوباره در فضای موسیقی ایرانی جان تازه و امروزی میگیرد.
* درباره لباسخوانی
کنسرت موسیقی لباسخوانی، با قطعه ویترین آغاز میشود که شعر آن را «علی اسدالهی» سروده است. این قطعه راوی داستانی است که تا آخرین قطعه لحظه به لحظه آن را میشنویم. در این قطعه روایتی است از زبان لباسهایی در پشت ویترین؛ پیرهنی که دوست دارد بر تنی زار بزند و شلواری که میخواهد بر پای برود تا «تا با یک پایم، پایت / و با پای دیگرم / صدای مین را در میان بگذاری». آنها در پشت ویترین هستند و در آخر هم همین را بهترین گزینه میدانند: « اما نه! / بهتر است همین که هستم، باشم / و تو به من نگاهی بیندازی و بروی» قطعه دوم «روسریخوانی» است با شعری از «محسن آزادی». در این قطعه روسری است که به معشوق جان میدهد. همه با هم میخوانند «خیال روسرویات مثل باد میبردم» تا مخاطب هم در میان توصیف لباسهای امروزی، پیوندی دوباره با معشوق کهن برقرار کند. این قطعه با شعر بسیار زیبا و اجرای خوب گروه و بهخصوص صدای بینظیر «سارا حمیدی»، یکی از بهترین قطعات این کنسرت است. قطعه سوم «آستینخوانی» است که با دکلمه شعر مشهور «احمد شاملو» آغاز میشود؛ اینکه هیچ جانداری، قناری و کرکس و کوسه، همچنان انسان زندگی نمیکنند؛ چرا که تنها انسان است «که جامه به تن داشت / و آستینش از اشک تَر بود.»
همین کلمه، آستین، دوباره ما را راهی ادامه روایت در لباسخوانی میکند. این قطعه آوازی است و «رسول آزادوار» شعری از «یوسف خوشنظر» را میخواند؛ «همیشه چشم ترم یار آستینم بود / به هر بهانه خریدار آستینم بود» قطعه چهارم گل سرسبد کنسرت است به نام «پیرهنخوانی» با شعری از «علیرضا بدیع»؛ روایتی از یک پیرهن در ویترین لباسفروشی، که در حال پیرتر شدن است؛ «تمام البسهی پشت شیشه معتقدند / که بس که بیسروپایم، شبیه پیرهنم / شبیه پیرهنم» اما این پیرهن پیر هنوز امید به آمدن معشوق دارد. میداند که «شبی تو میرسی از پشت پنجشنبهی بعد / نگاه میکنی از پشت ویترین به تنم» باقی این ماجرای شیرین را باید خودتان بشنوید که با اجرای این گروه بسیار شنیدنی است. به خصوص صدای بالا و زیبای سارا حمیدی. از بابک رجبی درباره او سئوال کردم، اینکه چطور سارا حمیدی را برای این کنسرت انتخاب کرد؛ «برای اجرای کاری پژوهشی درباره عدم یا محدودیت تکنیک، تست صدا میگرفتم که سارا هم شرکت کرد. سارا دو سال پیش برای تحصیل در زمینه موسیقی به فرانسه رفت.»
قطعه پنجم «دامنخوانی» است با شعری از «مهدی جهاندار»؛ شعری که انگار لباسهای درون ویترین برای کسی میخوانند که لحظهای از کنار ویترین رد شده و همه را عاشق کرده است: «ای روسریات سِت شده با ناخنات آبی / چشمان نَه دریا شدهی روشنات آبی / دریایی و دریایی و دریایی و دریا / ای دامنات ای دامنات ای دامنات آبی» شاعر قطعه ششم که «روسری آبی» نام دارد، مرحوم «غلامرضا بروسان» است. راوی این قطعه بیشتر آدمیزاد است تا لباس؛ «روسری آبی دلم را عاق کن / با نگاهی طاقتم را طاق کن / تا برایت سبز باشم سبز سبز / سمت پاییز دلم اطراق کن» یا «نگو باد میآید کمی دلواپسم / ماه را بر چادرت سنجاق کن» به همین دلیل هم این قطعه با اینکه درباره روسری آبی است، اما وصله ناجوری از نظر روایت در کنسرت است. این موضوع را با خود بابک رجبی در میان گذاشتم و او هم پذیرفت: «بله، روسری آبی قطعهای شخصی بود؛ مسئلهای شخصی بین من و شأن نزول آن.» قطعه آخر «کت» نام دارد. قطعهای بیکلام و بیساز که فقط با صدای حنجره شکل گرفته و به آن «کاپلا» میگویند. این قطعه در دستگاه موسیقی ایرانی نیست و از لحاظ فرم و اجرا با تمام کنسرت متفاوت است. بابک رجبی درباره این قطعه میگوید: «کت، تشخصی دارد که نمیشد آن را در دستگاه موسیقی سنتی ایران اجرا کرد. به عمد کاپلا را برایش در نظر گرفتم تا با کل کنسرت متفاوت باشد. در انتهای کنسرت همه سازها را زمین میگذارند، میایستند و این قطعه را با حنجره اجرا میکنند.»
* آشنایی با خالق لباسخوانی
بابک رجبی، سرپرست گروه نوژان نو، و آهنگساز، تنظیمکننده و نوازنده سهتار در این کنسرت، متولد 1361 در اصفهان است. او در دانشگاه هنر اصفهان موسیقی خوانده، ولی بعد از سه ترم انصراف داده و رشته عمران را برای ادامه تحصیل انتخاب کرده است. خودش میگوید «فهمیدم موسیقی نمیتواند معیشت مرا در آینده تضمین کند. برای همین انصراف دادم.» لباسخوانی تنها کار موسیقایی بابک رجبی نیست. گرچه برخی او را به خاطر ساخت موسیقی تیتراژ انتهایی مجموعه تلویزیونی «پشت کوههای بلند» امرالله احمدجو میشناسند، اما او بارها در دانشگاه هنر اصفهان کارهای پژوهشی به روی صحنه برده و به گفته خودش در یکی از همین کنسرتها با احمدجو آشنا شده؛ «امرالله احمدجو کنسرت ما را در دانشگاه هنر اصفهان به نام «صمیمیت گام، صمیمیت زبان» دید و از ما دعوت کرد برای ساخت موسیقی تیتراژ انتهایی پشت کوههای بلند با او همکاری کنیم. این، نخستین تجربه رسمی موسیقایی من کاری پژوهشی نبود. به هر حال قرار بود این موسیقی از صدا و سیما پخش شود.» رجبی مهندس عمران است و بیشتر وقت خود را در دفتر کارش میگذراند. خودش میگوید فضای متفاوت کارش از فضای موسیقی، تجربهای درخشان به او داده است؛ «اینجا اصوات، اصواتی امروزی هستند و با اصواتی که در موسیقی ایرانی میشنویم به کلی متفاوت است. اعتقاد دارم، دنیای امروز به صداهای جدید نیاز دارد. در موسیقی غرب؛ در سبکهای رپ و راک این اتفاق افتاده، حضور گیتار الکتریک به خاطر همگونی اصوات موسیقی با صداهای پیرامون زندگی بشر در دنیای امروز بوده. در موسیقی ایران هم این اتفاق باید بیفتد. صدای تار و نی نسبتی با دنیای امروز ما ندارد و یادآور صداها و سکوتهای محیط زندگی در گذشته است.» و احتمالا به همین دلیل هم او برای کنسرت لباسخوانی اصوات غیرمتعارفی را به کار نمیبرد تا فضای تصویر معشوق کهن از میان نرود. خودش میگوید: «این یکی از دلایل بود. لباسخوانی اصولا به صدای غیرمتعارف نیاز نداشت.» البته همه کارهای رجبی در دستگاه موسیقی سنتی ایران نیست. چندی پیش قطعهای از او در اینترنت پخش شد به نام «ماشین لباسشویی» که در ساخت آن نه تنها از صدای غیرمتعارف انسان استفاده شده بود، بلکه سازهای غیر ایرانی داشت؛ «ماشین لباسشویی به خاطر مکانیزم مدرناش، سازها و صداهای امروزیتری را طلب میکرد. این قطعه دوار است؛ به گردش فصول، تکرار تاریخ، بازگشت معشوق اشاره میکند و بیشتر اجتماعی و سیاسی است.» استفاده از سازهای غیرمتعارف، در کنسرت لباسخوانی هم صورت گرفته. از او درباره این سازها میپرسم. اینکه وجود زیپ به خاطر صدای ممتد و خاصش پذیرفتنی است. به هرحال به نظر نمیرسد سازی بتواند این صدا را ایجاد کند، اما کمان حلاجی؟ آیا این ابزار فقط جنبه دیداری داشته و واقعا هیچ سازی نمیتوانست جایگزین آن شود؟ «کارکرد دیداری کمان حلاجی برایم مهم بود. ولی کارکرد موسقایی هم داشت و صدایش هم برایم اهمیت داشت. به خصوص در قطعه ویترین که شروع کنسرت است کارکرد موسیقایی بسیار زیادی دارد.» رجبی مهمترین دغدغهاش را در دنیای موسیقی مسئله «بیان» عنوان میکند؛ «احساس میکنم موسیقی سنتی امروز در دنیای ما کارکرد اجتماعی ندارد. هنری است در ویترین قرار گرفته، و برای تماشای اهل هنر. برای همین در لباسخوانی موسیقی در ویترین قرار میگیرد. موسیقی به همراه کلام البته.» رجبی البته دستگاه موسیقی سنتی را غیرقابل استفاده نمیداند و میگوید هنوز هم میتوان بسیاری از حرفهای امروزی را در این موسیقی زد؛ «فقط باید دنیای امروز را بشناسیم و دغدغههای روز را با توجه به فرمهای جدید بیان کنیم.» اما چرا لباسخوانی در بیات اصفهان اجرا میشود؟ رجب میگوید: «بیات اصفهان گام نرم و عاشقانهای است و روایت ما را بهتر شکل میداد. البته در این کنسرت رفت و برگشتهایی هم در دیگر دستگاهها و مایهها داریم. قطعه روسریخوانی در بیات اصفهان پیش میرود، اما مصرع آخر آن در مایه دشتی است. «بگیر دست مرا تا ز اصفهان برویم» در بیات اصفهان خوانده میشود و «که از زمین و زمان با دو استکان برویم» در دشتی. اینجاست که ما به قطعه بعد یعنی آستینخوانی میرویم که در مایه دشتی است. انتهای این قطعه هم دوباره به بیات اصفهان برمیگردیم و قطعه بعد یعنی پیرهنخوانی، دوباره در بیات اصفهان اجرا میشود.»
* فعالیتهای بابک رجبی
سال 1387: برگزاری 4 اجرای پژوهشی با نامهای «عدم و محوریت تکنیک» در خانه کارگر اصفهان، «صمیمیت گام، صمیمیت زبان»، «مینیمالیسم کهن» و «واگویهتر از ما» در دانشگاه هنر اصفهان
سال 1388: برگزاری اجرای پژوهشی «لباسخوانی» در دانشگاه هنر اصفهان
سال 1389: برگزاری اجرای پژوهشی «در امتداد اصوات» در حوزه هنری اصفهان
سال 1390: ساخت قطعه «ماشین لباسشویی»
سال 1391: ساخت موسیقی برای مجموعه تلویزیونی «پشت کوههای بلند»؛ 3 قسمت موسیقی صحنه، 10 قسمت موسیقی متن و تیتراژ پایانی این مجموعه. همچنین ساخت آلبوم موسیقی «نور در تاریکی (سایههای اصفهان)»
سال 1392: اعطای مجوز ارشاد به دی وی دی اجرای «در امتداد اصوات» که به زودی توسط شرکت «چکاوک زندهرود» منتشر میشود.
همچنین اجرای تصویری «لباسخوانی» برای گرفتن مجوز به ارشاد رفته و نور در تاریکی (سایههای اصفهان) هم آماده ارائه به وزارت ارشاد است.
لینک زیر مربوط به قطعه «پیرهنخوانی» از این کنسرت است. بقیه قطعات این کنسرت بهعلاوه پشتصحنه آن هم در در کنار همین لینک موجود است.
کنسرتی با اجرا و شعرهایی متفاوت؛ شعرهایی که معشوق را نه در دنیای می و عرفان و ماورا، که در همین دنیای عینی خودمان، در ایران امروز توصیف میکند. لباسخوانی، جان بخشیدن به لباس است؛ لباسی که منتظر آمدن و وصال با معشوق است. لباسی که بر تن اوست و او لحظهای از کنار دیدهی ما میگذرد، و ما لباسهایی قرار گرفته در ویترین، که در انتظار نگاه اوئیم. لباسخوانی به لباس جان میدهد و از ورای آن معشوق را توصیف میکند؛ همان معشوق ازلی و ابدی را، اما اینبار از زبان روسری، آستین، دامن و پیرهن؛ لباسهایی متعلق به دنیای امروز ایران. لباسهای لباسخوانی، هر کدام حکایتی دارند، حکایتشان هم روایت حسرت و دل بستن به معشوق است؛ همان حکایت معروفی که در سرتاسر ادبیات و موسیقی ایران روایت شده. اما معشوق لباسخوانی، نه جام باده به کف دارد و نه برای عاشق رقصی و چرخی میزند. او حتی به شیوه برخی موسیقیهای تلفیقی چند سال گذشته، نعره نمیزند و کارهای خارقالعاده انجام نمیدهد. او همان معشوق است که تنها، خیال تکان روسریاش در باد تصویر و خیسی آستینی از اشک و حسرت دامنی و شلواری بر تنش روایت میشود. همهچیز در دنیای خود ما شکل میگیرد، اما معشوق لباسخوانی هنوز همان معشوق دیرینه مانده است، همان معشوقی که بارها در دستگاه بیات اصفهان روایت شده است؛ همان معشوق رازآمیز و بیبدیل، معشوق غمافزای ادبیات ایران که دوباره در فضای موسیقی ایرانی جان تازه و امروزی میگیرد.
* درباره لباسخوانی
کنسرت موسیقی لباسخوانی، با قطعه ویترین آغاز میشود که شعر آن را «علی اسدالهی» سروده است. این قطعه راوی داستانی است که تا آخرین قطعه لحظه به لحظه آن را میشنویم. در این قطعه روایتی است از زبان لباسهایی در پشت ویترین؛ پیرهنی که دوست دارد بر تنی زار بزند و شلواری که میخواهد بر پای برود تا «تا با یک پایم، پایت / و با پای دیگرم / صدای مین را در میان بگذاری». آنها در پشت ویترین هستند و در آخر هم همین را بهترین گزینه میدانند: « اما نه! / بهتر است همین که هستم، باشم / و تو به من نگاهی بیندازی و بروی» قطعه دوم «روسریخوانی» است با شعری از «محسن آزادی». در این قطعه روسری است که به معشوق جان میدهد. همه با هم میخوانند «خیال روسرویات مثل باد میبردم» تا مخاطب هم در میان توصیف لباسهای امروزی، پیوندی دوباره با معشوق کهن برقرار کند. این قطعه با شعر بسیار زیبا و اجرای خوب گروه و بهخصوص صدای بینظیر «سارا حمیدی»، یکی از بهترین قطعات این کنسرت است. قطعه سوم «آستینخوانی» است که با دکلمه شعر مشهور «احمد شاملو» آغاز میشود؛ اینکه هیچ جانداری، قناری و کرکس و کوسه، همچنان انسان زندگی نمیکنند؛ چرا که تنها انسان است «که جامه به تن داشت / و آستینش از اشک تَر بود.»
همین کلمه، آستین، دوباره ما را راهی ادامه روایت در لباسخوانی میکند. این قطعه آوازی است و «رسول آزادوار» شعری از «یوسف خوشنظر» را میخواند؛ «همیشه چشم ترم یار آستینم بود / به هر بهانه خریدار آستینم بود» قطعه چهارم گل سرسبد کنسرت است به نام «پیرهنخوانی» با شعری از «علیرضا بدیع»؛ روایتی از یک پیرهن در ویترین لباسفروشی، که در حال پیرتر شدن است؛ «تمام البسهی پشت شیشه معتقدند / که بس که بیسروپایم، شبیه پیرهنم / شبیه پیرهنم» اما این پیرهن پیر هنوز امید به آمدن معشوق دارد. میداند که «شبی تو میرسی از پشت پنجشنبهی بعد / نگاه میکنی از پشت ویترین به تنم» باقی این ماجرای شیرین را باید خودتان بشنوید که با اجرای این گروه بسیار شنیدنی است. به خصوص صدای بالا و زیبای سارا حمیدی. از بابک رجبی درباره او سئوال کردم، اینکه چطور سارا حمیدی را برای این کنسرت انتخاب کرد؛ «برای اجرای کاری پژوهشی درباره عدم یا محدودیت تکنیک، تست صدا میگرفتم که سارا هم شرکت کرد. سارا دو سال پیش برای تحصیل در زمینه موسیقی به فرانسه رفت.»
قطعه پنجم «دامنخوانی» است با شعری از «مهدی جهاندار»؛ شعری که انگار لباسهای درون ویترین برای کسی میخوانند که لحظهای از کنار ویترین رد شده و همه را عاشق کرده است: «ای روسریات سِت شده با ناخنات آبی / چشمان نَه دریا شدهی روشنات آبی / دریایی و دریایی و دریایی و دریا / ای دامنات ای دامنات ای دامنات آبی» شاعر قطعه ششم که «روسری آبی» نام دارد، مرحوم «غلامرضا بروسان» است. راوی این قطعه بیشتر آدمیزاد است تا لباس؛ «روسری آبی دلم را عاق کن / با نگاهی طاقتم را طاق کن / تا برایت سبز باشم سبز سبز / سمت پاییز دلم اطراق کن» یا «نگو باد میآید کمی دلواپسم / ماه را بر چادرت سنجاق کن» به همین دلیل هم این قطعه با اینکه درباره روسری آبی است، اما وصله ناجوری از نظر روایت در کنسرت است. این موضوع را با خود بابک رجبی در میان گذاشتم و او هم پذیرفت: «بله، روسری آبی قطعهای شخصی بود؛ مسئلهای شخصی بین من و شأن نزول آن.» قطعه آخر «کت» نام دارد. قطعهای بیکلام و بیساز که فقط با صدای حنجره شکل گرفته و به آن «کاپلا» میگویند. این قطعه در دستگاه موسیقی ایرانی نیست و از لحاظ فرم و اجرا با تمام کنسرت متفاوت است. بابک رجبی درباره این قطعه میگوید: «کت، تشخصی دارد که نمیشد آن را در دستگاه موسیقی سنتی ایران اجرا کرد. به عمد کاپلا را برایش در نظر گرفتم تا با کل کنسرت متفاوت باشد. در انتهای کنسرت همه سازها را زمین میگذارند، میایستند و این قطعه را با حنجره اجرا میکنند.»
* آشنایی با خالق لباسخوانی
بابک رجبی، سرپرست گروه نوژان نو، و آهنگساز، تنظیمکننده و نوازنده سهتار در این کنسرت، متولد 1361 در اصفهان است. او در دانشگاه هنر اصفهان موسیقی خوانده، ولی بعد از سه ترم انصراف داده و رشته عمران را برای ادامه تحصیل انتخاب کرده است. خودش میگوید «فهمیدم موسیقی نمیتواند معیشت مرا در آینده تضمین کند. برای همین انصراف دادم.» لباسخوانی تنها کار موسیقایی بابک رجبی نیست. گرچه برخی او را به خاطر ساخت موسیقی تیتراژ انتهایی مجموعه تلویزیونی «پشت کوههای بلند» امرالله احمدجو میشناسند، اما او بارها در دانشگاه هنر اصفهان کارهای پژوهشی به روی صحنه برده و به گفته خودش در یکی از همین کنسرتها با احمدجو آشنا شده؛ «امرالله احمدجو کنسرت ما را در دانشگاه هنر اصفهان به نام «صمیمیت گام، صمیمیت زبان» دید و از ما دعوت کرد برای ساخت موسیقی تیتراژ انتهایی پشت کوههای بلند با او همکاری کنیم. این، نخستین تجربه رسمی موسیقایی من کاری پژوهشی نبود. به هر حال قرار بود این موسیقی از صدا و سیما پخش شود.» رجبی مهندس عمران است و بیشتر وقت خود را در دفتر کارش میگذراند. خودش میگوید فضای متفاوت کارش از فضای موسیقی، تجربهای درخشان به او داده است؛ «اینجا اصوات، اصواتی امروزی هستند و با اصواتی که در موسیقی ایرانی میشنویم به کلی متفاوت است. اعتقاد دارم، دنیای امروز به صداهای جدید نیاز دارد. در موسیقی غرب؛ در سبکهای رپ و راک این اتفاق افتاده، حضور گیتار الکتریک به خاطر همگونی اصوات موسیقی با صداهای پیرامون زندگی بشر در دنیای امروز بوده. در موسیقی ایران هم این اتفاق باید بیفتد. صدای تار و نی نسبتی با دنیای امروز ما ندارد و یادآور صداها و سکوتهای محیط زندگی در گذشته است.» و احتمالا به همین دلیل هم او برای کنسرت لباسخوانی اصوات غیرمتعارفی را به کار نمیبرد تا فضای تصویر معشوق کهن از میان نرود. خودش میگوید: «این یکی از دلایل بود. لباسخوانی اصولا به صدای غیرمتعارف نیاز نداشت.» البته همه کارهای رجبی در دستگاه موسیقی سنتی ایران نیست. چندی پیش قطعهای از او در اینترنت پخش شد به نام «ماشین لباسشویی» که در ساخت آن نه تنها از صدای غیرمتعارف انسان استفاده شده بود، بلکه سازهای غیر ایرانی داشت؛ «ماشین لباسشویی به خاطر مکانیزم مدرناش، سازها و صداهای امروزیتری را طلب میکرد. این قطعه دوار است؛ به گردش فصول، تکرار تاریخ، بازگشت معشوق اشاره میکند و بیشتر اجتماعی و سیاسی است.» استفاده از سازهای غیرمتعارف، در کنسرت لباسخوانی هم صورت گرفته. از او درباره این سازها میپرسم. اینکه وجود زیپ به خاطر صدای ممتد و خاصش پذیرفتنی است. به هرحال به نظر نمیرسد سازی بتواند این صدا را ایجاد کند، اما کمان حلاجی؟ آیا این ابزار فقط جنبه دیداری داشته و واقعا هیچ سازی نمیتوانست جایگزین آن شود؟ «کارکرد دیداری کمان حلاجی برایم مهم بود. ولی کارکرد موسقایی هم داشت و صدایش هم برایم اهمیت داشت. به خصوص در قطعه ویترین که شروع کنسرت است کارکرد موسیقایی بسیار زیادی دارد.» رجبی مهمترین دغدغهاش را در دنیای موسیقی مسئله «بیان» عنوان میکند؛ «احساس میکنم موسیقی سنتی امروز در دنیای ما کارکرد اجتماعی ندارد. هنری است در ویترین قرار گرفته، و برای تماشای اهل هنر. برای همین در لباسخوانی موسیقی در ویترین قرار میگیرد. موسیقی به همراه کلام البته.» رجبی البته دستگاه موسیقی سنتی را غیرقابل استفاده نمیداند و میگوید هنوز هم میتوان بسیاری از حرفهای امروزی را در این موسیقی زد؛ «فقط باید دنیای امروز را بشناسیم و دغدغههای روز را با توجه به فرمهای جدید بیان کنیم.» اما چرا لباسخوانی در بیات اصفهان اجرا میشود؟ رجب میگوید: «بیات اصفهان گام نرم و عاشقانهای است و روایت ما را بهتر شکل میداد. البته در این کنسرت رفت و برگشتهایی هم در دیگر دستگاهها و مایهها داریم. قطعه روسریخوانی در بیات اصفهان پیش میرود، اما مصرع آخر آن در مایه دشتی است. «بگیر دست مرا تا ز اصفهان برویم» در بیات اصفهان خوانده میشود و «که از زمین و زمان با دو استکان برویم» در دشتی. اینجاست که ما به قطعه بعد یعنی آستینخوانی میرویم که در مایه دشتی است. انتهای این قطعه هم دوباره به بیات اصفهان برمیگردیم و قطعه بعد یعنی پیرهنخوانی، دوباره در بیات اصفهان اجرا میشود.»
* فعالیتهای بابک رجبی
سال 1387: برگزاری 4 اجرای پژوهشی با نامهای «عدم و محوریت تکنیک» در خانه کارگر اصفهان، «صمیمیت گام، صمیمیت زبان»، «مینیمالیسم کهن» و «واگویهتر از ما» در دانشگاه هنر اصفهان
سال 1388: برگزاری اجرای پژوهشی «لباسخوانی» در دانشگاه هنر اصفهان
سال 1389: برگزاری اجرای پژوهشی «در امتداد اصوات» در حوزه هنری اصفهان
سال 1390: ساخت قطعه «ماشین لباسشویی»
سال 1391: ساخت موسیقی برای مجموعه تلویزیونی «پشت کوههای بلند»؛ 3 قسمت موسیقی صحنه، 10 قسمت موسیقی متن و تیتراژ پایانی این مجموعه. همچنین ساخت آلبوم موسیقی «نور در تاریکی (سایههای اصفهان)»
سال 1392: اعطای مجوز ارشاد به دی وی دی اجرای «در امتداد اصوات» که به زودی توسط شرکت «چکاوک زندهرود» منتشر میشود.
همچنین اجرای تصویری «لباسخوانی» برای گرفتن مجوز به ارشاد رفته و نور در تاریکی (سایههای اصفهان) هم آماده ارائه به وزارت ارشاد است.
لینک زیر مربوط به قطعه «پیرهنخوانی» از این کنسرت است. بقیه قطعات این کنسرت بهعلاوه پشتصحنه آن هم در در کنار همین لینک موجود است.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 3 شهریور 1392 - 02:38
افزودن یک دیدگاه جدید