روزی از اورلیش تیلگنر خبرنگار و مسوول سابق دفتر تلویزیون دوم آلمان در تهران پرسیدم: «چرا اینقدر بلند حرف میزنی؟» وی با همان صدای بلند و قاطعیت همیشگیاش گفت: «بلند حرف زدن یکی از نشانههای مدرن زندگی کردن است. اگر میخواهی دیگران را تحتتاثیر قرار دهی محکم، شفاف و بلند حرف بزن.» (شما واقعا نمیتوانید تصویر کنید که این مرد چقدر بلند حرف میزد! درست مثل اینکه یک آمپلیفایر مارک «مارشال» را قورت داده بود). اینجالب توجه است که شفافیت و بلند حرف زدن را با روح مدرنتیه پیوند میزد هیچگاه از یادم نخواهد رفت. حالا چرا این ماجرا را پیش کشیدم؟ دلیل دارد.
چند وقت پیش بود که به شکلی اتفاقی به تماشای بخشی از مراسم اهدای جایزه موسیقی گرمی (Grammy) ایستادم. هرچی خواننده ریز و درشت آمد روی صحنه یا داد میزد یا جیغ میکشید. در هیچ آهنگی موزیک و موزیکالیته در کار نبود. البته یک استثنا وجود داشت و آن هم پل مککارتنی بزرگ موسیقیدان عضو گروه افسانهای «بیتلها» بود که خیلی شیک آمد دو تا آهنگ خواند و رفت. در آوازهای او نه از داد خبری بود و نه از هیجانهای کاذبی که بسیاری از خوانندگان تازه به دورانرسیده پاپ سعی در به وجود آوردنش دارند. خواندن در اکتاوهای بالا خود تکنیکهایی را میطلبد که یک پسر یا دختر ۱۷، ۱۸ ساله به راحتی نمیتواند به آنها دست یابد. به دلیل همین عدم دسترسی سریع به تکنیکهای آوازخوانی است که اکثر حضرات پاپخوان جیغ میکشند و فریاد میزنند. در موسیقی پاپ وطنی خودمان هم با این مشکل مواجه هستیم. کمتر خوانندهای را دیدهام که بتواند بدون جیغ کشیدن و به راحتی به سمت اکتاوهای بالا صعود کند. البته در این میان استادان بزرگی هم بوده و هستند که به راحتی از یک اکتاو به یک اکتاو دیگر میروند مانند زندهیادان محمد نوری و حسین سرشار.
این جیغ زدن در موسیقی سنتی و فاخر ایرانی هم رایج شده است. چند روز پیش یک اجرای فاجعه و بسیار بدصدا از سالار عقیلی شنیدم. چشمتان روز بد نبیند. آقا این خواننده عجب داد و بیدادی میکرد. استاد حمید متبسم (رهبر ارکستر) هم لذتی میبرد که نگو! من هم مانده بودم مات و متحیر که واقعا منبع این انرژی بیولوژیک که تبدیل به صدا شده کجاست؟ چه عاملی باعث میشود یک انسان اینگونه فریاد بکشد؟ تمام رگهای گردن و پیشانی اینگونه خوانندگان متورم میشود، شقیقهها باد میکند، زبان کوچک از انتهای حلقوم کاملا مشهود است. داد کشیدن امروزه تبدیل به بخشی از موسیقی عامهپسند شده است. این روند و الگو در جهتی دیگر باعث افت شدید کیفیت نوازندگانی میشود که همراه خواننده روی صحنه میآیند. نوازندگان در اجراهای جدید تبدیل به نوعی عنصر تزئینی شدهاند که بود و نبودشان فرقی ندارد و به راحتی میتوان با یک سیستم صوتی و پخش مجدد (Play back) نبود آنان را جبران کرد. این است موسیقی پاپ معاصر؟ کاهش نقش نوازندگان و تمرکز و نورافشانی روی آوازخوانی که در سه پنجم یک قطعه فریاد میکشد. جالب اینکه در همین بخشهای فریاد کشیدن است که مردم هم به هیجان آمده و شروع به جیغ کشیدن و داد زدن میکنند. کار از حد و حدود تئوری دوست آلمانی من هم گذشته است. حالا دیگر «داد زدن» نشانه زندگی مدرن شده. فریاد کشیدن بخشی از برونفکنی شهروندان جوامع مدنی است. این قبول. اما چرا این برونفکنی در هنری مانند موسیقی پاپ رایج شده است؟ نمیدانم. البته میتوان پیوندی بین موسیقی پاپ و زندگی روزمره به زور و ضرب کلمات و اطوار مختلف ایجاد کرد اما ذات این موسیقی هیچ رابطهای با مسایل اجتماعی و فرهنگی روز جوامعی مانند آمریکا و بریتانیا ندارد. درست برعکس موسیقی راک. به یاد بیاوریم اعتراض تاریخی موسیقدانان راک را به جنگ ویتنام در جشنواره بزرگ وود استاک. آیا در آن زمان صدایی از موسیقی پاپ شنیده شد؟ هیچ. از این دست «ضد واکنشها» در این موسیقی فراوان است. پس نمیتوان داد زدن خوانندگان معاصر پاپ را در راستای اعتراض به وضعیت موجود جوامع تعریف کرد. این داد زدنها چیزی نیست جز عدم آگاهی، تازه به دوران رسیدگی و توهم خواننده بودن به همراهی یک دستگاه چند صد دلاری کورگ (korg) یا سونی به اضافه هیجان مردمی که سالهاست فرق میان آواز و داد کشیدن را از یاد بردهاند و تقصیری هم ندارند.
راستی یادم رفت بگویم: این خانم ویتنی هیوستن هم که تازه فوت فرمودند از استادان مسلم فریاد کشیدن بودند. روحشان در پیوند با سکوت ابدی باد. آمین!
منبع: روزنامه شرق
افزودن یک دیدگاه جدید