درویشی از چگونگی ساخته شدن « کلیدر » می گوید
قطعه ای به تاریکی سیاه چاله
موسیقی ما- محمدرضا درويشي درباره چگونگي ساخته شدن اين قطعه توضيح داد: «حدود سه سال پيش ساخت اين قطعه از سوي موسسه انتشاراتي فرهنگ معاصر با مديريت «داود موسايي» به من پيشنهاد شد. ابتدا بخشهايي از رمان را «محمد افتخاري » انتخاب كردند كه با تغييراتي به نسخه نهايي براي ساخت اين قطعه رسيديم. در ادامه اين بخشها را با صداي دولتآبادي در استوديو ضبط كرديم و براساس اين بخشها از زمستان سال 85 شروع به نوشتن قطعه در هشت قسمت كردم.
اين آهنگساز و محقق افزود: «هر قسمت تصويري است از بخشي از رمان كه پس از موسيقي با صداي خود محمود دولتآبادي شنيده ميشود. يعني ابتدا موسيقي شنيده ميشود و بعد آن قسمت از رمان كه موسيقي براساس آن ساخته شده. كار نگارش در بهار سال 86 به پايان رسيد و در تير ماه همان سال به اكراين رفتم و قطعه با اجراي بخش سازهاي زهي اركستر سمفونيك ناسيونال اكراين ضبط شد. بعد در تهران صداي محمود دولت آبادي را بين قطعات گذاشتيم. در نهايت 8 قسمت موسيقي براي هفت قسمت از كتاب طراحي شد كه قسمت هشتم در حكم قسمت فينال قطعه است.».
درويشي درباره اين قطعه كه توسط يك اركستر 40 نفره اجرا شده، ادامه داد:«كليدر يكي از تلخترين و سياهترين كارهايي است كه در زندگي هنري خود نوشتهام. در خود رمان هم چنين است كه هرچه داستان جلوتر ميرود نسبتهاي بيشتري با تاريكي پيدا ميكند. نوشتن اين قطعه مثل سياه چالهاي بود كه هر چه در آن جلوتر ميرفتم تلختر ميشد. من تاكنون قطعهاي به اين تلخي ننوشتهام. اين موسيقي برايم عزيز است و آن را با همه جانم نوشتهام. اين درست كه معمولا هنرمند روي همه آثار خود با همه جان وجودش كار ميكند اما اين قطعه با همه كارهاي ديگرم متفاوت بود. اول پارتيتور نوشتهام: موسيقي كليدر سوگنامه عشق است و غمنامه فراق و تنهايي».
گردآورنده دايرهالمعارف سازهاي ايراني در پاسخ به اينكه با توجه به مكان رخداد داستان اين تصور وجود دارد كه بايد از سازهاي ايراني و محلي در ساخت موسيقي آن استفاده شود گفت: «رمان كليدر يك ظاهر دارد و يك باطن. در ظاهر اتفاقها در يك روستا در شمال خراسان و سبزوار رخ ميدهد و مردم همه از اهالي روستا هستند اما اثر باطني هم دارد كه فراتر از ظاهر آن است. باطن اين اثر مربوط به همه اعصار و همه مردم ستمديده جهان ميشود. باطن رمان ارتباطي با شمال خراسان ندارد و من ميخواستم باطن اين اثر را با موسيقي بازگو كنم. اين باطن براي بيان شدن نياز به يك محمل داشته كه در رمان مارال، گلمحمد، بلقيس و مكان رخداد شمال خراسان است. نميخواستم به صرف اينكه قصه در آن منطقه رخ ميدهد از موسيقي شمال خراسان استفاده كنم. اثر من مجرد از زمان و مكان است و يك موسيقي مدرن محسوب ميشود. فكر ميكنم اگر فقط به سراغ تمهاي محلي ميرفتم، موسيقي شكست ميخورد.».
او مطرح كرد: « با اين وجود در قسمت هفتم با عنوان «نعش كشتگان» كه مربوط به لحظه بعد از اعدام گلمحمد و خاكسپاري اوست از دو صداي لالايي كه مربوط به شما خراسان است و با صداي خود زنان شمال خراسان ضبط شده استفاده كردهام. تا حدي كه بايد از از نواهاي محلي استفاده شده و حتي عين صدا را آوردهام.»
البته اين دو لالايي در اجراي دي ماه در تالار بزرگ كشور اجرا نخواهد شد. درويشي در اينباره گفت: «استفاده از سيستم پلي بك در كنار اجراي زنده منطقي به نظر نميآمد از سويي اين امكان هم وجود نداشت كه يك زن روستايي را در كنار اركستر بنشانيم و او را با گروه هماهنگ كنيم. اما در كليت نظرم اين بود كه اگر صرفا به سراغ موسيقي نواحي بروم اثر زمين ميخورد. اين قطعه يك اثر مدرن انتزاعي است كه فراتر از يك زمان و مكان مشخص است»
آهنگساز قطعه كليدر درباره اقتباس موسيقايي از اثر ادبي گفت: « صدا نسبت به كلمه و تصوير مجردتر است و كمتر ميتواند به شكل مستقيم به تصويرگري بپردازد. اما آثاري در تاريخ موسيقي وجود دارند كه ميخواهند تصوير عرضه كنند. مانند مقام طرقه در شمال خراسان كه پرواز طرقه را به عنوان يك پرنده اساطيري به سمت خورشيد توصيف ميكند. در موسيقي سمفونيك هم ميتوان به گونه «پوئم سمفونيك» اشاره كرد كه به آن سمفوني شعري هم ميتوان اطلاق كرد. نمونههايي مانند پوئم سمفوني «چنين گفت زرتشت» يا «دن كيشوت» اثر «ريچارد اشتراوس» از اين جملهاند و بر اساس يك متن ادبي ساخته شدهاند. اما به هر حال به خاطر خصلتهاي انتزاعيتر صدا در مقايسه با كلمه اين برداشت ميتواند با برداشت مخاطب از همان رمان متفاوت باشد يا نسبتهاي قطعه با اثر ادبي به شكل واضح درك و احساس نشود.»
درويشي در پايان گفت: «اين قطعه براساس فواصل نوا نوشته شده و در جاهايي مدلاسيونهايي به شور، دشتي، بيات اصفهان و... اتفاق ميافتد اما بخش آغاز و پايان در پردههاي نوا نوشته شده است».
كنسرت مشترك محمدرضا درويش و حسين عليزاده در روزهاي 6 و 7 دي ماه در تالار بزرگ كشور برگزار خواهد شد.
اين آهنگساز و محقق افزود: «هر قسمت تصويري است از بخشي از رمان كه پس از موسيقي با صداي خود محمود دولتآبادي شنيده ميشود. يعني ابتدا موسيقي شنيده ميشود و بعد آن قسمت از رمان كه موسيقي براساس آن ساخته شده. كار نگارش در بهار سال 86 به پايان رسيد و در تير ماه همان سال به اكراين رفتم و قطعه با اجراي بخش سازهاي زهي اركستر سمفونيك ناسيونال اكراين ضبط شد. بعد در تهران صداي محمود دولت آبادي را بين قطعات گذاشتيم. در نهايت 8 قسمت موسيقي براي هفت قسمت از كتاب طراحي شد كه قسمت هشتم در حكم قسمت فينال قطعه است.».
درويشي درباره اين قطعه كه توسط يك اركستر 40 نفره اجرا شده، ادامه داد:«كليدر يكي از تلخترين و سياهترين كارهايي است كه در زندگي هنري خود نوشتهام. در خود رمان هم چنين است كه هرچه داستان جلوتر ميرود نسبتهاي بيشتري با تاريكي پيدا ميكند. نوشتن اين قطعه مثل سياه چالهاي بود كه هر چه در آن جلوتر ميرفتم تلختر ميشد. من تاكنون قطعهاي به اين تلخي ننوشتهام. اين موسيقي برايم عزيز است و آن را با همه جانم نوشتهام. اين درست كه معمولا هنرمند روي همه آثار خود با همه جان وجودش كار ميكند اما اين قطعه با همه كارهاي ديگرم متفاوت بود. اول پارتيتور نوشتهام: موسيقي كليدر سوگنامه عشق است و غمنامه فراق و تنهايي».
گردآورنده دايرهالمعارف سازهاي ايراني در پاسخ به اينكه با توجه به مكان رخداد داستان اين تصور وجود دارد كه بايد از سازهاي ايراني و محلي در ساخت موسيقي آن استفاده شود گفت: «رمان كليدر يك ظاهر دارد و يك باطن. در ظاهر اتفاقها در يك روستا در شمال خراسان و سبزوار رخ ميدهد و مردم همه از اهالي روستا هستند اما اثر باطني هم دارد كه فراتر از ظاهر آن است. باطن اين اثر مربوط به همه اعصار و همه مردم ستمديده جهان ميشود. باطن رمان ارتباطي با شمال خراسان ندارد و من ميخواستم باطن اين اثر را با موسيقي بازگو كنم. اين باطن براي بيان شدن نياز به يك محمل داشته كه در رمان مارال، گلمحمد، بلقيس و مكان رخداد شمال خراسان است. نميخواستم به صرف اينكه قصه در آن منطقه رخ ميدهد از موسيقي شمال خراسان استفاده كنم. اثر من مجرد از زمان و مكان است و يك موسيقي مدرن محسوب ميشود. فكر ميكنم اگر فقط به سراغ تمهاي محلي ميرفتم، موسيقي شكست ميخورد.».
او مطرح كرد: « با اين وجود در قسمت هفتم با عنوان «نعش كشتگان» كه مربوط به لحظه بعد از اعدام گلمحمد و خاكسپاري اوست از دو صداي لالايي كه مربوط به شما خراسان است و با صداي خود زنان شمال خراسان ضبط شده استفاده كردهام. تا حدي كه بايد از از نواهاي محلي استفاده شده و حتي عين صدا را آوردهام.»
البته اين دو لالايي در اجراي دي ماه در تالار بزرگ كشور اجرا نخواهد شد. درويشي در اينباره گفت: «استفاده از سيستم پلي بك در كنار اجراي زنده منطقي به نظر نميآمد از سويي اين امكان هم وجود نداشت كه يك زن روستايي را در كنار اركستر بنشانيم و او را با گروه هماهنگ كنيم. اما در كليت نظرم اين بود كه اگر صرفا به سراغ موسيقي نواحي بروم اثر زمين ميخورد. اين قطعه يك اثر مدرن انتزاعي است كه فراتر از يك زمان و مكان مشخص است»
آهنگساز قطعه كليدر درباره اقتباس موسيقايي از اثر ادبي گفت: « صدا نسبت به كلمه و تصوير مجردتر است و كمتر ميتواند به شكل مستقيم به تصويرگري بپردازد. اما آثاري در تاريخ موسيقي وجود دارند كه ميخواهند تصوير عرضه كنند. مانند مقام طرقه در شمال خراسان كه پرواز طرقه را به عنوان يك پرنده اساطيري به سمت خورشيد توصيف ميكند. در موسيقي سمفونيك هم ميتوان به گونه «پوئم سمفونيك» اشاره كرد كه به آن سمفوني شعري هم ميتوان اطلاق كرد. نمونههايي مانند پوئم سمفوني «چنين گفت زرتشت» يا «دن كيشوت» اثر «ريچارد اشتراوس» از اين جملهاند و بر اساس يك متن ادبي ساخته شدهاند. اما به هر حال به خاطر خصلتهاي انتزاعيتر صدا در مقايسه با كلمه اين برداشت ميتواند با برداشت مخاطب از همان رمان متفاوت باشد يا نسبتهاي قطعه با اثر ادبي به شكل واضح درك و احساس نشود.»
درويشي در پايان گفت: «اين قطعه براساس فواصل نوا نوشته شده و در جاهايي مدلاسيونهايي به شور، دشتي، بيات اصفهان و... اتفاق ميافتد اما بخش آغاز و پايان در پردههاي نوا نوشته شده است».
كنسرت مشترك محمدرضا درويش و حسين عليزاده در روزهاي 6 و 7 دي ماه در تالار بزرگ كشور برگزار خواهد شد.
منبع:
ایسنا
تاریخ انتشار : یکشنبه 10 آذر 1387 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید