ماجرای استعفای هوشنگ ابتهاج، محمرضا لطفی و محمدرضا شجریان از رادیو چه بود؟
چو عضوی به درد آورد روزگار...
موسیقی ما- امروز هفدهم شهریور ماه است؛ اتفاقی که سبب شد تا هوشنگ ابتهاج، محمدرضا لطفی و گروه شیدا و محمدرضا شجریان به دلیلِ کشتار خونینی که در میدان ژالهی تهران رخ داده بود، از رادیو استعفا دهند. در این سالها نامهای که این هنرمندان (بهدستخطِ شجریان) نوشتهاند، بین کاربران فضای مجازی دست به دست میشود؛ اما 41 سال بعد از آن واقعه، تاثیرِ آن بر موسیقی ایران چه بوده است؟
روایت لطفی
محمدرضا لطفی تعریف کرده است که خودش شاهد و ناظر اتفاقاتِ هفدهم شهریور بوده است. او میگوید که روزِ پس از این واقعه، زمانی که برای تمرین به ساختمان رادیو وارد شده، با نیروهایِ گارد مواجه شده که برای پنهان ماندن از چشم مردم در محوطه ساختمان رادیو مستقر شده بودند. لطفی بنا به گفته خودش با دیدن این صحنه برآشفته و بعد از اینکه ابتهاج را از این موضوع و ناراحتیاش آگاه میکند، اعلام میکند که به عنوان یک موسیقیدان نمیتواند در رادیویی که پایگاه نیروهای مسلح شده کار کند و قصد دارد به نشان اعتراض به وقایع ۱۷ شهریور از رادیو استعفا دهد. لطفی، اعضای گروه را از تصمیمی که گرفته باخبر میکند، ولی از آنان میخواهد که به کارشان ادامه دهند. اما درنهایت با پیشنهادِ ابتهاج که معتقد بود اگر لطفی به تنهایی استعفا دهد میتواند برایش خطرناک باشد و امکان دارد او را بازداشت کنند، تمامیِ اعضای گروهِ شیدا با هم استعفا میدهند. نامه استعفای گروه شیدا با دست خط محمدرضا شجریان نوشته شد و یک روز پس از آن برای مدیر عامل رادیو و تلویزیون وقت فرستاده شد. هوشنگ ابتهاج نیز یک روز بعد به صورت مستقل از رادیو و تلویزیون استعفا داد.
روایتِ سایه
«هوشنگ ابتهاج» که در آن زمان به عنوانِ مدیر موسیقی رادیو فعالیت میکرد، دربارهی این اتفاق گفته است: «روز بعد از ۱۷ شهریور ۵۷ که از رادیو استعفا کردیم چاووش را درست کردیم. گروهی متشکل از گروه عارف و شیدا به اضافه یکی دو نفر دیگر. میخواستیم به موسیقی ایران که مدتی بود طرف بیاعتنایی قرار گرفته بود جان تازه ای بدهیم. چاووش شد پرچمدار موسیقی ایران؛ هنوز هم وقتی از موسیقی امروز حرف میزنند گوشه چشمی هست به کارهای عارف و شیدا.»
این گروه بعدتر آهنگ «ژاله خون شد» را با شعر سیاوش کسرایی و آهنگسازی حسین علیزاده ساخت و با تشکیل گروه عارف این آهنگ در زیرزمین خانه محمدرضا لطفی ضبط شد. این آهنگ به صورت گروهی خوانده شد تا صدای فرد خاصی در آن مشخص نباشد و مشکلی پیش نیاید. پس از مدتی اما گروه این قطعه را در استودیو «بل» ضبط کرد تا در راهپیماییهای مردمی صدای «ژاله خون شد» به گوش برسد.
روایتِ شجریان
شجریان در گفتوگویی با مجلهی «فرهنگ و آهنگ» دربارهی آن اتفاق و ماجرای لغو کنسرت مسکو نقل کرده است: «ما بیستم شهریور در مسکو کنسرت داشتیم و گروه شیدا به همراه با لطفی به وسیلۀ آقای ابتهاج برای این کنسرت دعوت شده بود. گروه با آقای لطفی تمرینات خودش را کرده بود و برای کنسرت آماده شده بود. شب روز هفدهم شهریور فهمیدیم که چه اتفاقی افتاده است. روز بعدش ما تمرین داشتیم و قرار بود روز نوزدهم به مسکو برویم. به خاطر اتفاقی که افتاده بود همۀ ما ناراحت بودیم و بهتزده نشسته بودیم و به هم نگاه میکردیم. لطفی هم خیلی ناراحت و عصبانی بود و ما همینطور مانده بودیم که چه کار کنیم؟ به این فکر کردیم که با این شرایط نمیتوانیم برای کنسرت به مسکو برویم. مردم ما را اینجا کشته بودند و آن وقت ما برویم کنسرت بدهیم؟ خلاصه اینکه سه چهارتایی تصمیم گرفتیم اصلا نرویم. بعد هم به آقای ابتهاج گفتیم برنامه را کنسل کنند و بگویند با توجه به این اتفاقاتی که افتاده است ما نمیتوانیم برویم و نرفتیم. یک هفته یا ده روزی بعد از آن بود که ساواک مرا احضار کرد و صحبت کردیم. در آن جلسه که یادم نیست دقیقا کجا بود، یک آقای خیلی محترمانه با من حرف زد. البته از جای دیگری حرفش را شروع کرد، بعد از مدتی صحبتهای پراکنده و بیربط به موضوع، از من پرسید: شما چرا برای کنسرت نرفتید؟ من هم گفتم ما هنرمندیم و جزو همین مردم هستیم. وقتی یک چنین اتفاقی در ۱۷ شهریور افتاده و عدهای کشته شدهاند، من نمیتوانم بروم آنجا و کنسرت بدهم. من ضبط صوت نیستم که مرا به برق بزنند و روشنم کنند و من هم بخوانم. من آدمیزادم و باید حس داشته باشم تا بروم آنجا و کنسرت بدهم. من با این شرایط نمیتوانستم و برای همین نرفتم. پرسید که این تصمیم را چه کسانی گرفتند و من هم گفتم این تصمیم را همه گرفتیم و به این نتیجه رسیدیم با این شرایطی که پیش آمده نمیتوانیم برویم و کنسرت اجرا کنیم. قرار بود با گروه شیدا برویم اما تصمیم را من، آقای لطفی و آقای ابتهاج سه نفری گرفتیم که به مسکو نرویم.»
روایتِ بیژن کامکار
اما بیژن کامکار که یکی از اعضای اصلی گروه است نیز دربارهی آن واقعه تعریف کرده است: «ما اولین گروهی بودیم که پس از واقعه کشتار 17 شهریور سال 57 - ماه ها قبل از به ثمر رسیدن انقلاب - از رادیو تلویزیون استعفا دادیم اما چون گروه ما کوچک بود آنچنان مطرح نشد و لابهلای خبرها گم شد به گونهای که حالا می گویند کارمندان شرکت نفت اول بودند درحالیکه ما پیشتر چنین کردیم. ما که از بیداد شاه و اعتراض به کشتار شهریور بی پناه بودیم و دیگر به جایی برای برنامه دعوت نمی شدیم بعد از انقلاب هم مورد بی توجهی قرار گرفتیم تا اینکه باز هم ابتهاج به داد ما رسید و همه ما را در شرایطی در خانه اش دور همجمع کرد که موسیقی متوقف شده بود و جز انگشت شماری آثار، باقی را نمی شد نواخت.»
روایت لطفی
محمدرضا لطفی تعریف کرده است که خودش شاهد و ناظر اتفاقاتِ هفدهم شهریور بوده است. او میگوید که روزِ پس از این واقعه، زمانی که برای تمرین به ساختمان رادیو وارد شده، با نیروهایِ گارد مواجه شده که برای پنهان ماندن از چشم مردم در محوطه ساختمان رادیو مستقر شده بودند. لطفی بنا به گفته خودش با دیدن این صحنه برآشفته و بعد از اینکه ابتهاج را از این موضوع و ناراحتیاش آگاه میکند، اعلام میکند که به عنوان یک موسیقیدان نمیتواند در رادیویی که پایگاه نیروهای مسلح شده کار کند و قصد دارد به نشان اعتراض به وقایع ۱۷ شهریور از رادیو استعفا دهد. لطفی، اعضای گروه را از تصمیمی که گرفته باخبر میکند، ولی از آنان میخواهد که به کارشان ادامه دهند. اما درنهایت با پیشنهادِ ابتهاج که معتقد بود اگر لطفی به تنهایی استعفا دهد میتواند برایش خطرناک باشد و امکان دارد او را بازداشت کنند، تمامیِ اعضای گروهِ شیدا با هم استعفا میدهند. نامه استعفای گروه شیدا با دست خط محمدرضا شجریان نوشته شد و یک روز پس از آن برای مدیر عامل رادیو و تلویزیون وقت فرستاده شد. هوشنگ ابتهاج نیز یک روز بعد به صورت مستقل از رادیو و تلویزیون استعفا داد.
روایتِ سایه
«هوشنگ ابتهاج» که در آن زمان به عنوانِ مدیر موسیقی رادیو فعالیت میکرد، دربارهی این اتفاق گفته است: «روز بعد از ۱۷ شهریور ۵۷ که از رادیو استعفا کردیم چاووش را درست کردیم. گروهی متشکل از گروه عارف و شیدا به اضافه یکی دو نفر دیگر. میخواستیم به موسیقی ایران که مدتی بود طرف بیاعتنایی قرار گرفته بود جان تازه ای بدهیم. چاووش شد پرچمدار موسیقی ایران؛ هنوز هم وقتی از موسیقی امروز حرف میزنند گوشه چشمی هست به کارهای عارف و شیدا.»
این گروه بعدتر آهنگ «ژاله خون شد» را با شعر سیاوش کسرایی و آهنگسازی حسین علیزاده ساخت و با تشکیل گروه عارف این آهنگ در زیرزمین خانه محمدرضا لطفی ضبط شد. این آهنگ به صورت گروهی خوانده شد تا صدای فرد خاصی در آن مشخص نباشد و مشکلی پیش نیاید. پس از مدتی اما گروه این قطعه را در استودیو «بل» ضبط کرد تا در راهپیماییهای مردمی صدای «ژاله خون شد» به گوش برسد.
روایتِ شجریان
شجریان در گفتوگویی با مجلهی «فرهنگ و آهنگ» دربارهی آن اتفاق و ماجرای لغو کنسرت مسکو نقل کرده است: «ما بیستم شهریور در مسکو کنسرت داشتیم و گروه شیدا به همراه با لطفی به وسیلۀ آقای ابتهاج برای این کنسرت دعوت شده بود. گروه با آقای لطفی تمرینات خودش را کرده بود و برای کنسرت آماده شده بود. شب روز هفدهم شهریور فهمیدیم که چه اتفاقی افتاده است. روز بعدش ما تمرین داشتیم و قرار بود روز نوزدهم به مسکو برویم. به خاطر اتفاقی که افتاده بود همۀ ما ناراحت بودیم و بهتزده نشسته بودیم و به هم نگاه میکردیم. لطفی هم خیلی ناراحت و عصبانی بود و ما همینطور مانده بودیم که چه کار کنیم؟ به این فکر کردیم که با این شرایط نمیتوانیم برای کنسرت به مسکو برویم. مردم ما را اینجا کشته بودند و آن وقت ما برویم کنسرت بدهیم؟ خلاصه اینکه سه چهارتایی تصمیم گرفتیم اصلا نرویم. بعد هم به آقای ابتهاج گفتیم برنامه را کنسل کنند و بگویند با توجه به این اتفاقاتی که افتاده است ما نمیتوانیم برویم و نرفتیم. یک هفته یا ده روزی بعد از آن بود که ساواک مرا احضار کرد و صحبت کردیم. در آن جلسه که یادم نیست دقیقا کجا بود، یک آقای خیلی محترمانه با من حرف زد. البته از جای دیگری حرفش را شروع کرد، بعد از مدتی صحبتهای پراکنده و بیربط به موضوع، از من پرسید: شما چرا برای کنسرت نرفتید؟ من هم گفتم ما هنرمندیم و جزو همین مردم هستیم. وقتی یک چنین اتفاقی در ۱۷ شهریور افتاده و عدهای کشته شدهاند، من نمیتوانم بروم آنجا و کنسرت بدهم. من ضبط صوت نیستم که مرا به برق بزنند و روشنم کنند و من هم بخوانم. من آدمیزادم و باید حس داشته باشم تا بروم آنجا و کنسرت بدهم. من با این شرایط نمیتوانستم و برای همین نرفتم. پرسید که این تصمیم را چه کسانی گرفتند و من هم گفتم این تصمیم را همه گرفتیم و به این نتیجه رسیدیم با این شرایطی که پیش آمده نمیتوانیم برویم و کنسرت اجرا کنیم. قرار بود با گروه شیدا برویم اما تصمیم را من، آقای لطفی و آقای ابتهاج سه نفری گرفتیم که به مسکو نرویم.»
روایتِ بیژن کامکار
اما بیژن کامکار که یکی از اعضای اصلی گروه است نیز دربارهی آن واقعه تعریف کرده است: «ما اولین گروهی بودیم که پس از واقعه کشتار 17 شهریور سال 57 - ماه ها قبل از به ثمر رسیدن انقلاب - از رادیو تلویزیون استعفا دادیم اما چون گروه ما کوچک بود آنچنان مطرح نشد و لابهلای خبرها گم شد به گونهای که حالا می گویند کارمندان شرکت نفت اول بودند درحالیکه ما پیشتر چنین کردیم. ما که از بیداد شاه و اعتراض به کشتار شهریور بی پناه بودیم و دیگر به جایی برای برنامه دعوت نمی شدیم بعد از انقلاب هم مورد بی توجهی قرار گرفتیم تا اینکه باز هم ابتهاج به داد ما رسید و همه ما را در شرایطی در خانه اش دور همجمع کرد که موسیقی متوقف شده بود و جز انگشت شماری آثار، باقی را نمی شد نواخت.»
تاریخ انتشار : دوشنبه 17 شهریور 1399 - 19:07
افزودن یک دیدگاه جدید