برنامه یاد بعضی نفرات
 
​بررسی اشتراکاتِ‌ میانِ موسیقی و هنرهای تجسمی
موسیقی‌ای که می‌توان دید و نقاشی‌ای که شنید
موسیقی ما- «نقاشی همان چیزی را کم دارد که تکیه‌گاه موسیقی است و آن یک نظریه‌ی زیربنایی است که همگان قبولش داشته باشند.»‌ این را «گوته» در سالِ 1807 گفته است، درست از دورانی که آرای بسیاری درباره‌ی تشابهاتِ میانِ موسیقی و هنرهای تجسمی  آغاز شد و تا امروز نیز ادامه یافت و در این میان یک‌سان بودنِ اصطلاحاتی مشترک در این دو هنر چون سایه روشن، زیر، بم و هارمونی و وجود قانون کمپوزیسیون دلیلِ دیگری برای این نظریه است.

یکی از مهم‌ترین هنرمندانی که به تاثیر این دو هنر توجهی جدی داشت «واسیلی کاندینسکی»‌ (نخستین نقاشی که اثر مدرن اِنتزاعی خلق کرد) بود. او در سالِ 1911 به کنسرتِ «آرنولد شوئنبرگ» دعوت شد و این موسیقی چنان او را  تحت تاثیر قرارداد که بعد از آن تصمیم گرفت به رنگ‌ها نظم موسیقایی بدهد.

او در سال 1912 در مقاله‌ای تشریح کرد که چگونه هر رنگی را به آلت موسیقی خاص ربط داده است؛ برای مثال رنگ زرد به صدای شیپور، رنگ قرمز به دهل و رنگ  آبی به صدای  ویولن‌سل، کنترباس و ارگ مرتبط است. کاندینسکی همچنین معتقد بود که از  ساختار انتزاعی موسیقی شیوه‌ی هنری جدیدی در نقاشی گشوده خواهد شد.

حضور نقاشی در موسیقی

در بسیاری از نقاشی‌های دوران کلاسیک، سازهای موسیقی حضور دارند؛ برای مثال اغلب فرشتگان را در حال نواختن یک ساز می‌بینیم. این مساله در کشورِ ما نیز وجود دارد و در یکی از نقاشی‌های کاخِ «هشت بهشت» اصفهان با عنوان «سنتور» که در سال 1669 خلق شده، زنان در حال نواختن آلات موسیقی مجسم شده‌اند و حال و هوای رنگ‌های به‌کار گرفته شده نیز متناسب با صدای موسیقی است.

این روند در تمام دوره‌های نقاشی ادامه داشته و هنرمندی چون «پیتر بروگل» (نقاش سرشناس دوران رنسانس) به  نقاشی‌های  صحنه‌های زندگی مستضعف جامعه، عناصر موسیقی را اضافه کرد. در نقاشی‌های او گروه‌های  کشاورزان و مردم عادی در حال نواختن موسیقی هستند. «یوهانس فرمیر» (نقاش دوران باروک) نیز  در  سال 1670  مدل‌های زن خود را معمولا در کنار ارگ، پیانو و ویولن می‌کشید.

نقاشان امپرسیونیستی چون دگا، تولوز لوترک، رنوار و سورا نیز صحنه‌های موسیقی مختلفی را نقاشی کردند. در این دوره، امتزاج موسیقی در نقاشی به‌صورت کامل‌تر و انتزاعی‌تر رخ می‌دهد. «مارک شاگال» اثر مشهورِ خود با نامِ «عروسی» را در سالِ 1961 به گونه‌ای خلق کرد که در آن گویی ویولن به تنهایی در حال نواخته شدن است. منتقدان درباره‌ی این اثر گفته‌اند رنگ‌های قرمز و نارنجی در مقابل تجملات کدر شده، توجه ما را به شنیدن صدای موسیقی در تابلو جلب می کنند.

«مورگان روسل» و «ستانتن مک دانلد» نیز درباره‌ی ارتباط بین موسیقی و نقاشی تلاش بسیاری کردند. «روسل» مخترع شیوه syncromism به معنای «همراه با رنگ» (مترادف با واژه‌ی سمفونی) بود و بر ریتم‌های رنگی تاکید داشت. این اتفاق یکی از مهم‌ترین جنبش‌های هنر مدرن شد. «ستوارد دیویس» نیز با الهام از موسیقی نوازنده‌ی نامی موسیقی جز (ارل هاین) و (فتز ولر) فضاهای رنگینی آفرید که مشابه فضای موسیقی «جاز هاین» بود. 

موسیقی‌دانان نقاش

«کلود دبوسی» (آهنگ‌ساز فرانسوی) را خالق سبک امپرسیونیست در موسیقی می‌دانند. او بسیار تحت تاثیر هنرهای دیگر چون نقاشی قرار داشت و با نقاشان امپرسیونست نیز در ارتباطی تنگاتنگ بوده است.

«جان کیج» نیز از جمله موسیقی‌دانانی است  که در کنار تمام کارهای تاثیرگذارش در موسیقی، آثار نقاشی نیز خلق کرده است. او در مجموعه‌ی کارهای چاپی و نقاشی‌های آبرنگ‌ش از فرم‌ها و رنگ‌های اتفاقی استفاده می‌کرد. «کیج» در اثر«stones»، پدیده‌ی سکوت در موسیقی را با فضای سفید در کار که شخصیت هنرمند در آن محو می‌شود، نشان می‌دهد.

«باب دیلن» (خواننده‌ی افسانه‌ای) طراح و نقاشِ قابلی است. دیلن از دهه‌ی 1960 نقاشی‌ می‌کشد. پرتره‌های شاعرانه، مناظر و تصویر خیابان‌های او منعکس‌کننده شخصیت آزاد و رنگاه زیبایی‌شناسانه‌اش اوست.
در سال 1994، کتابی با عنوانِ «طرح‌های توخالی» از او توسط «رندوم هاوس» منتشر شد و در سال ۲۰۰۷ برخی از آثارش در نمایشگاهی در آلمان در کنار آثار نقاشان بزرگ اروپا از جمله پیکاسو به نمایش درآمد. تاکنون نمایشگاه‌های متفاوتی از آثار او در اروپا، آسیا و امریکا به نمایش گذاشته شده است.

«سر پل مک کارتی» را اگرچه به عنوانِ یکی از اعضای گروه افسانه‌ای بیتلز می‌شناسیم؛ او اما سال‌هاست که در زمینه‌ی عکاسی، نقاشی و تصویرسازی فعالیت می‌کند و نمایشگاه‌های متعددی نیز از آثارش برگزار شده است.
او از دوران کودکی به نقاشی علاقه‌مند بود و در ۱۱ سالگی یک جایزه برای نقاشی خود در مدرسه دریافت کرد. با این حال، تا سال ۱۹۸۳ یعنی در سن ۴۱ سالگی به‌صورت جدی این هنر را دنبال نکرد.
می‌گویند «ویلم دو کونینگ» نقاش اکسپرسیونیست آمریکایی، با «مک‌کارتنی» دوست بود و او را برای ادامه دادن کار نقاشی تشویق کرد و بر سبک نقاشی او نیز تاثیر گذاشت. با این حال نقاشی‌های‌‌ش تا سال‌‌ها در انباری خانه‌اش ماندند و اولین نمایشگاهِ آثارش در سن ۵۶ سالگی به نمایش گذاشته شد.

کارشناسان هنری آثار او را در رده اکسپرسیونیست و سورئال دسته‌بندی کردند. با این‌که کارهای هنری «مک‌کارتنی» با شاهکارهای هنرمندان بزرگ جهان قابل مقایسه نیست، کارشناسان بر این عقیده هستند که نقاشی‌های او آن‌قدر خوب هستند که می‌توان آن‌ها را به‌نمایش درآورد. تا کنون نمایشگاه‌هایی از آثار این موسیقیدان در نیویورک و لندن برگزار شده است.

او زمانی در کاتالوگ یکی از نمایشگاه‌هایش نوشته بود: «برای نقاشی کردن، من باید یک سد ذهنی را بشکنم و از آن عبور کنم.»

«رینگو استار» عضو دیگرِ گروه «بیتلز» زمانی که در تورهای موسیقی حضور داشت، وقت خود را با برنامه‌های طراحی در کامپیوتر شخصی‌اش پر می‌کرد. نتیجه این سرگرمی‌، تصاویری شبیه نقاشی‌های کودکان بود که به خوبی فروش می‌رفت. او البته هیچ‌وقت خود را به عنوان هنرمندی در عرصه‌ی هنرهای تجسمی جدی نمی‌گیرد.

«جونی میچل» نوازنده و موزیسین کانادایی نیز که چندین جایزه‌ی گرمی دریافت کرده، پیش از آنکه فعالیت‌های موسیقایی خود را شروع کند، در زمینه‌ی نقاشی فعالیت داشت. او خودش را «نقاش محروم از شرایط» می‌داند. برخی از نقاشی‌های او پرتره‌هایی از موزیسین‌هایی مانند باب دیلن یا گراهام نش است و برخی دیگر بیشتر از سالن‌های موسیقی در کانادا کشیده شده است. او در سال 1993 با استفاده از شکل ظاهری آثار ون‌گوگ، عکس خود را با نام «رنگ نیلی آشفته» خلق کرد و  این نقاشی جلد آلبوم او به همین نام در سال 1994 شد.

«مریلین مانسون» خواننده و آهنگساز نیز نقاشی است که در این هنر نیز چون موسیقی‌اش، معیارهای متعارف را در هم می‌ریزد و درباره‌ی سویه‌های ناخوشایند زندگی می‌گوید. می‌گویند این موسیقی‌دان تحت تأثیرهنرمندانی چون سالوادور دالی و اگون شیله است.

«پتی اسمیتِ» خواننده نیز از دهه‌ی  60 میلادی در حال طراحی و عکس گرفتن است و آن‌چنان در این کار از خود تبحر نشان داده است که بیشتر آثارش در موزه‌های مهمی مانند موزه هنرهای مدرن نیویورک و مرکز ژرژ پمپیدو پاریس به نمایش گذاشته شده است. خودش می‌گوید: «من در دنیای سیاه و سفید بزرگ شدم، تصاویر تلویزیونی، مجلات و فیلم‌ها همگی سیاه و سفید بودند و من در مورد آنها حسی باستانی دارم؛ برای همین در آثارم احساس دلتنگی مطابق با این پیشینه را به نمایش می‌گذارم.»‌

«یوکو اونو» بیشتر به عنوان همسر «جان لنون» شناخته می‌شود و این در حالی است که او مدت‌ها پیش از ازدواج با این موسیقی‌دان بزرگ، یکی از چهره‌های هنر آوانگارد بوده است و آثارش در گالری‌‌‌های مهمی چون موزه‌ی «موما» به اجرادرآمده است.

«مایک شینودا» خواننده، نوازنده و ترانه‌سرای گروه «لینکین پارک» هم در کالج طراحی هنر تحصیل کرده و یک هنرمندِ تجسمی و گرافیست محسوب می‌شود.

او که روی دیوار برلین نیز نقاشی کرده، طراح گرافیک بسیاری از آثار خود و گروه «لینکین پارک» بوده است و البته نمایشگاه‌های انفرادی مختلفی نیز داشته است.

«اودو لیندنبرگ» نیز نقاشی است که هرگز نمی‌خواست موفقیت‌ش در دنیای موسیقی روی نگاه مردم نسبت به نقاشی‌های‌ش اثر بگذارد و بسیاری از آثارش از چشم عموم مردم پنهان مانده است.

 «رونی وود» (عضو گروه رولینگ استونز) در ابتدا در مدرسه هنر لندن آموزش می‌دید و همواره به این هنر وفادار ماند، هر چند موسیقی مهمترین و محوری‌ترین موتیف در نقاشی‌های اوست و بسیاری از آثار او پرتره‌هایی از دوستان موسیقیدانش است.

«پل دیوید هیوسن» (بونو) نیز در گروه راک «U۲» تصاویر آلبوم سمفونی کودکانه «پیتر و گرگه» را کشید. این طراحی‌ها به قیمت ۲۸۰ هزار یورو در یک حراجی به فروش رسیدند. مبلغ حاصل از این حراجی به یک سازمان خیریه اعطا شد.

موزیسین‌های نقاشِ ایرانی

«ارژنگ کامکار» (عضو گروه موسیقی کامکارها) از کودکی نقاشی می‌کرد. او در دانشگاه تهران نقاشی خواند و از حضور استادانی چون همچون هانیبال الخاص، حلیمی، استاد عربعلی شروه و دیگران استفاده کرد. او اولین نمایشگاه‌ِ خود را در گالری سیحون برگزار کرد و تاکنون نیز نمایشگاه‌های متعددی را برپا کرده است.

«لوریس چکناواریان» (آهنگساز سرشناس و رهبر ارکستر) نیز نمایشگاهی از نقاشی‌های خود را برگزار کرد و درباره‌اش گفت: «من سال ها دغدغه این را داشتم که آثار موسیقی ام را به تصویر دربیاورم»

او معتقد است در این آثار، موسیقی‌اش به رنگ در آمده است و می توان این نقاشی‌ها را شنید.

این آهنگ‌ساز بر این اعتقاد است که کارهای بسیاری از نقاشان مثل شاگال، موندریان، کاندینسکی، پیکاسو و حتی گوستاو کلیمت، روی آثارش از لحاظ رنگ و فرم موسیقی تاثیر گذاشته‌اند و خیلی از رنگ آمیزی‌های ارکستر او الهام‌گرفته از آثارِ این هنرمندان است. شاید به همین خاطر است که می‌گوید:‌ «نقاشی‌های من موسیقی من است که می‌توانی ببینی؛ در واقع نقاشی‌هایی که می شنوی.»‌

«چکناواریان» در خلق این آثار بدون هیچ قید و شرط و آموزشی با استفاده از نشان‌ها و عناصر موسیقایی و رنگ‌هایی که از زندگی شخصی‌اش گرفته، دست به تجربه‌ای متقاوت زده تا آن طور که خود گفته، موسیقی اش را به تصویر بکشد.

«ابوالحسن صبا» نیز که یکی از شاخص‌ترین چهره‌های موسیقی ایران است نیز دستی در موسیقی داشته است.

«آشوت بابایان» (نوازنده‌ی فلوت) هم علاوه بر اشرافیت کامل در حوزه موسیقی، از برجسته‌ترین اساتید نقاشی، مجسمه‌سازی و منبت‌کاری بود که در هنرستان هنرهای زیبای میرک به تدریس آنها می‌پرداخت.
«وارطان واهرامیان» نیز نقاشی را از کودکی در مکتب پدرش که فارغ‌التحصیل نقاشی از مسکو بوده و آهنگسازی و نواختن پیانو را نیز از مادرش، ماروسیا واهرامیان آموخته است. او تاکنون ۱۳ نمایشگاه در داخل و خارج از کشور برگزار کرده‌است.
منبع: 
موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 29 مرداد 1399 - 12:07

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود موسیقی‌ای که می‌توان دید و نقاشی‌ای که شنید | موسیقی ما