برنامه یاد بعضی نفرات
 
با سخن‌رانی مرسده بایگان، محمد سریر، اسماعیل تهرانی، مانی جعفرزاده، توکا ملکی و علی دهباشی شب حشمت سنجری برگزار شد
مردی که موسیقی کلاسیکِ ایران وام‌دار اوست
موسیقی ما - چهارصد و پنجاهمین شب از مجموعه شب‌های بخارا با همراهی انتشارات خط و طرح و خانۀ اندیشمندان علوم انسانی به شب «حشمت سنجری» اختصاص یافت. در این شب که به مناسبت رونمایی از کتاب «افق بیکران» برگزار شده بود، مرسده بایگان (همسر حشمت سنجری)، محمد سریر، اسماعیل تهرانی، مانی جعفرزاده، توکا ملکی و علی دهباشی در حضور اساتیدی همچون حسن ریاحی به سخنرانی پرداختند. خوانش متن پیام‌های احمد پژمان و پخش پیام تصویری شهداد روحانی از دیگر بخش های این شب بود. در پایان این مجلس از کتاب «افق بیکران» به کوشش مرسده بایگان رونمایی شد و بخش هایی از فیلم مستند «رقص دایره» به کارگردانی فرزاد فره وشی به نمایش در آمد.

در ابتدای این شب علی دهابشی ضمن خوشامدگویی ضمن شادباش نوروز و آغاز بهار و اظهار تأسف از واقعه سیل در بخش‌هایی از سرزمین ما ایران خواستار همدلی و همیاری هموطنان نسبت به مصیبت‌زدگان این واقعه شد. او همچنین گزارشی از شب‌های بخارا که برای ابوالحسن صبا، مرتضی نی داود، عبدالوهاب شهیدی و فرهاد فخرالدینی برگزار شده بود، گزارش داد.

سپس «توکا ملکی» -مدیر انتشارات خط و طرح- درباره‌ی انتشارِ این کتاب گفت: «کتاب حشمت سنجری یکی از اولین کتاب‌هایی بود که ما کارش را شروع کردیم و تولیدش آغاز شد. هدف اصلی که در این انتشارات برای خودمان فرض کردیم، جدال با فراموشی است. دلمان می خواهد بتوانیم از شخصیت‌ها و جریان‌های فکری و فرهنگی و هنری که کم‌تر دیده شدند و یا شاید به آن اندازه که حقشان بوده راجع به آنها کار نشده بنویسیم و بگوییم و شاید بتوانیم گوشه‌ای از تاریخ را  ثبت و ضبط کنیم.»
وی ادامه داد: «کتاب حشمت سنجری پیشتر به یک شکل دیگری پس از درگذشت ایشان توسط خانم بایگان منتشر شده بود. وقتی لطف کردند و این کتاب را به انشتارات ما دادند، سعی کردیم بخش هایی به آن اضافه کنیم از جمله زندگینامۀ مفصل و مصاحبه‌هایی از ایشان و … به همین دلیل لازم می دام از غزاله یعقوبی و امید ایران مهر که نویسندۀ آن زندگینامه هستند و کسانی که ما را در این انتشارات یاری می دهند تشکر کنم.»

در بخشی دیگر استاد محمد سریر با یادی از دیدارهای خود با حشمت سنجری در دوران جوانی و نوجوانی و آموختن موسیقی و رهبری ارکستر و تأثیر ایشان در موسیقی ایران چنین بیان داشت: «استاد سنجری از تباری هنرمند و فرزند استاد حسین سنجری در فضایی مرتبط با موسیقی بویژه موسیقی ملی بودند. فکر می کنم این بازمانده کار ایشان هنوز چرخۀ قبلی را طی می کند. گرچه سرعتش کم و زیاد می شود ولی هنوز هم ادامه دارد. به خاطر دارم در میانۀ دهۀ سی من با معرفی یکی از نوازندگان برجستۀ ارکستر سمفونیک به استاد معرفی شدم که کار هنری خود را ادامه دهم و ادامه تحصیل را در دورۀ شبانۀ هنرستان عالی موسیقی با ایشان انجام دادم. صبح به مدرسه می رفتم و در دبیرستان رشتۀ ریاضی می خواندم و عصرها هم هنرستان موسیقی بود و اینطور با خانواده کنار آمدم. ایشان مرا پذیرفتند و بعدها در شش سالی که در خدمت استاد بودم و بعد به دانشگاه تهران رفتم ولی موسیقی همواره در کنارم بود. اگرچه هنوز رشتۀ موسیقی در دانشگاه راه نیافته بود و بعدا هم که برقرار شد، من در سال سوم دانشگاه در رشتۀ دیگری بودم که امکان تحصیل دو رشته از نظر قانونی میسر نبود.»

او ادامه داد: «طبعا مجددا در دانشکدۀ هنرهای زیبا و هنرستان و هم زمان با طی دوره های دیگر به رشتۀ موسیقی وارد شدم. ولی همواره چه در دانشگاه و چه پیش از آن ساختار اندیشۀ من برای ادراک و آموزش موسیقی استاد سنجری بود. ایشان نمادی از یک استاد و مفهوم معلمی جامع الشرایط بودند و یک انسان هنرمند با آن مشخصۀی خاص شخصیتی. اگرچه به رشتۀ دیگری هم وارد شدم ولی موسیقی و تحصیل در این رشته و آن اندیشه های خاص که از جانب استاد سنجری در ذهن و ضمیرم کاشته شده بود تا امروز هست و حضور پررنگی دارد. بعدها که برای تحصیل موسیقی به وین رفتم قریب یک دهه رشتۀ آهنگ سازی را ادامه دادم و اگرچه سال ها ایران نبودم ولی در دهۀ ۶۰ بازگشتم و از مصاحبت و تجربیات و جهان بینی استاد بهرۀ بسیار بردم.»

به گفته‌ی سریر پایه گذاری این اندیشه در جامعۀ ایرانی با ارکستر سمفونیک و آثاری که از آهنگسازان ایران و جهان اجرا  شد، پایه‌گذار یک حرکت جدی در حوزۀ موسیقی ایران آغاز شد که امروز هم ادامۀ آن را در ارکسترها بخصوص آن ها که سبک کلاسیک اجرا می کنند و در مجموع کارهای پلی فونیک می بینیم.

وی در پایان اظهار داشت: «به یاد دارم، یادمانی برای استاد در فرهنگسرای بهمن بود که قطعاتی توسط ارکستری به رهبری توماس کریستین داوید اجرا شد؛ این آخرین اجرایی بود که از آقای داوید دیدم که اجرای خیلی بزرگ و تأثیرگذاری بود. به نظرم این یک نقطۀ پایانی در ۴۴ سال فعالیت ایشان در ارکستر سمفونیک تهران بود که هنوز هم آن چرخ ارکستر سمفونیک با چرخ استاد داوید حرکت می کند. از صحبت های ایشان در مورد آقای سنجری فکر کردم قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری.»
سپس پیام تصویری شهداد روحانی که به دلیل عدم حضور در ایران در جلسه حضور نداشت، پخش شد. ایشان در این پیام در وصف شخصیت حشمت سنجری چنین گفت: «افتخار این را دارم در مورد شخصیتی صحبت کنم که در رابطه با موسیقی کلاسیک در ایران و بخصوص ارکستر سمفونیک تهران نقش بسیار مهمی را ایفا کرده اند. حشمت سنجری در زمان فعالیت ارکستر سمفونیک تهران به نظر من مهم ترین رهبری بودند که این ارکستر در هم شرایط سخت و هم در شرایط مساعد هدایت می کردند. ایشان در دورۀ قبل از انقلاب هم سال های زیادی را به عنوان مدیر هنری و رهبر اصلی ارکستر سمفونیک تهران به عهده داشتند و همینطور بعد از انقلاب برای حفظ ارکستر با اینکه از لحاظ جسمانی شاید در شرایط مطلوبی نبودند ولی همیشه در کنار ارکستر حضور داشتند. ایشان نه تنها رهبر ارکستر بلکه آهنگساز بسیار توانایی بودند. یادم می آید زمانی که دانشجوی هنرستان موسیی بودم افتخار این را داشتم که یکبار در ضبط یکی از آثارشان که خودشان رهبری می کردند به عنوان ویلنیست شرکت کنم و این خاطره همیشه با من هست.  الان خوشحالم که زمام دار ارکستری هستم که حشمت سنجری نقش بسیار مهمی در شکلگیری و ادامۀ فعالیت این ارکستر داشتند. یادشان گرامی و وجودشان و زحماتی که برای ارکستر سمفونیک تهران کشیدند همیشه به یاد می ماند. روحشان شاد!»

در ادامه مدیر مجلۀ بخارا بخشی از نوشتۀ سیمین دانشور در وصف خاطره ای از حشمت سنجری، از کتاب افق بیکران را قرائت کرد: «کبوترهای نامه رسان به آنجا که شما هستید پرواز نمی کنند و این نامه را برای دل خودم می نویسم که از نبود شما سوخته. آیا دل سوخته سبز خواهد شد؟ زندگی شاید یک صحرا باشد و دوستی تنها واحۀ آن است. واحه ای که شما آقای حشمت سنجری برای جلال و من بودید. بارها به دل تاریک شده ام روشنایی بخشیدید. باور کنید گاه به دوستی امتیاز بیشتری می دهم تا به عشق. گاه می شود عشق را زیر سؤال برد. عشق غالبا کورکورانه است. عشق آسیب پذیرتر از دوستی است. و با شیمی سر و کار دارد. و احتمالا پس از وصال کم رنگ و بیرنگ می شود اما دوستی ما واحه ای ماناست و زمان آن را پررنگ و پررنگتر می کند. تا مرا وادارد در سوگ شما به شما نامه بنویسم. اما چرا باید حشمت سنجری را شما خطاب کرد؟ نمی دانم شاید حشمت که نام شما بود و صفت تان هم بود، یک حد و فاصله را میان شما و من نقطه گذاری می کرد و من این نقطه ها را اقتدار نام می گذارم و شما این اقتدار را توأم با نرمی و مدارا تا به نقطۀ ختام نزدیک بشوید، داشتید. چه در برابر شاگردهای بی شماری که تربیت کردید و چه بر روی صحنه هنگام رهبری ارکستر. یادم است مرسده که شاگرد هر دوتایمان بود هر چند به شما عشق می ورزید تا مدت ها استاد خطابتان می کرد تا حشمت ورد زبانش بشود.»

پس از آن اسماعیل تهرانی از خدمات حشمت سنجری در ارکستر سمفونیک و موسیقی ایران و آشتی میان سنت گراها و تجددگراها با خلق آثار هنری توسط سنجری اینچنین بیان داشت: «این شانس را داشتم که حداقل دو جلسه در خدمت آقای حشمت سنجری بودم. زمانی که ایشان با ارکستر همکاری داشت. ما نوجوانی در هنرستان موسیقی بودیم و از دور شاهد فعالیت های ایشان بودیم و گاهی این شانس را هم پیدا می‌کردیم که کنسرت و رهبری ایشان را ببینیم. ولی الان خوشحالم که اگر نتوانستم یکبار حشر و نشری با روانشاد حشمت سنجری داشته باشم اما توانستم امشب خدمت بانوی محترمشان، مرسده خانم برسم.»‌
 
در ادامه‌ی این شب، پیام دکتر احمد پژمان توسط غزاله یعقوبی قرائت شد: «همیشه در قلب من است. نخسیتن مشوق من در آهنگسازی بود و از روز افتتاح تالار رودکی تا حضور فرهاد مشکات آثاری که برای ارکستر نوشتم توسط او اجرا شد و موظف هستم خاطر نشان کنم اگر اجرای آثارم توسط سنجری به نتیجه نمی رسید بورسی که به من تعلق گرفت تا در وین تحصیل آهنگسازی کنم لابد در کار نمی بود و شاید سرنوشت برایم به شکلی دیگر پیش می رفت. به یاد می آورمش با همۀ مهربانی و خیرخواهی و صفایش.  هر بار که از ارکستر بازمی گشتیم، پیاده به راه می افتادیم وتا منزلش همراهی اش می کردیم. او هر بار ما را به خانه دعوت می کرد و ما که جوان بودیم دقت نداشتیم که این حضور اسباب زحمتی برای او و خانواده اش باشد. خانم مرسده سنجری که با تدبیر درایتی مثال زدنی برای همسرش حکم یک مدیر برنامۀ بسیار لایق را داشت، بی هیچ منتی هر بار پذیرای ما بود. هنوز رهین مهربانی شان هستم، هم سنجری و هم مرسده. بی شک کوشش های سنجری در حوزه های مختلف موسیقی قابل توجه است. از یاد نبریم حشمت سنجری غیر از اینکه رهبر ارکستری توانا محسوب می شد آهنگساز نیز بود. با اینکه مستقیما دورۀ آهنگسازی ندیده بود اما ارکستراسیون را بسیار خوب می فهمید. قطعۀ درخشان رقص دایره گواه این مدعی است. ادبیات ایران را چقدر خوب می شناخت و این شناخت از تلفیق شعر و موسیقی بسیار به کارش می آمد.»

در ادامه‌ی این پیام آمده بود: «سرود ها و قطعات آوازی که ساخته دانش ادبی او را شهادت می دهند. این آهنگساز بودن او در درک عمیق تر بریا اجرای قطعات هم بسیار مؤثر بود. چندین قطعه از من رهبری کرد که هر بار اجرایشان را شنیدم متقاعد شدم سنجری احساسی درخشان دارد. و درکی عمیق از هر قطعه ارائه می دهد.  بسیار خوشحالم که نخستین اجراها از اثاری چون «اپرای دلاور سهند» و «رقص دهقان» که بی شک در سرنوشت حرفه ای من نقش تعیین کننده داشتند با درک عمیق و احساس درخشان او رهبری شدند. بی اختیار یکی از دلپذیرترین خاطراتم را با او به یاد می آورم. با ارکستر رفته بودیم برای یک اجرای رسمی در وزارت خارجه. فضا عبوس است و بچه ها معذب هستند. سنجری انگار نه انگار که رهبر این ارکستر است و از ما بزرگتر. شروع می کند به تعریف کردن جوک های بامزه. می خندیم و فضای عبوس اداری و سیاسی می شکند و جایش را می دهد به هنر، هنر سبکبال و شادمان. صدای خنده هایمان با صدای سازهایمان در می آمیزد و از دیوارها عبور می کند. امروز هم احساس می کنم او همچنان دارد ارکستر را هدایت می کند. هنوز بعد از این همه سال دارد سازها و اندیشه هایمان را رهبری می کند. نشان به آن نشان که ما هنوز دوستش داریم و با اشتیاق از او حرف می زنیم.»
 
در بخشی دیگر مانی جعفر زاده با قیاس میان محفوظات و معلومات و احیای موسیقی در دو برهۀ حساس تاریخی ایران توسط حشمت سنجری اینچنین سخنانش را آغاز کرد: «من کتاب افق بیکران را به شکلی که امروز هست ندیده بودم اما حدود ۲۵ سال پیش زمانی که شانزده ساله بودم، کتابی تقریبا با همین مضمون دربارۀ آقای حشمت سنجری منتشر شد و من که در آن زمان هنرجوی موسیقی بودم با علاقه آن کتاب را گرفتم و فکر می کنم هنوز در منزل مادرم هم باشد. آن کتاب مجموعه ای بود از عکس های آقای سنجری و صحبت های ایشان و سخنان دیگران دربارۀ ایشان. از این نظر این کتاب در خاطرم مانده که در آن زمان کتاب در مورد موسیقی کم نوشته می شد و دربارۀ مفاخر ملی هم اگر مرتبط با موسیقی بودند فضا به سکوت می گذشت. اینکه شما این بخت را پیدا کنید الگوهایی بخصوص در زمینۀ موسیقی کلاسیک و موسیقی جهانی را به جوان ها معرفی کنید، بخت کم رنگی بود.  در آن کتاب اولین چیزی که نگاه کردم همین عکس روی پوستر بود که ایشان یقه اسکی به تن داشتند و در آن زمان همۀ ما که عاشق موسیقی کلاسیک بودیم، فکر می کردیم پوشیدن یقه اسکی  یک وجه موسیقی کلاسیک است. و دیگر اینکه یادم می آید در کتاب قید شده بود ایشان یک دورۀ رهبری ارکستر را در اروپا گذرانده بودند؛ باز در آن مقطع (دربارۀ سال ۷۳ و ۷۴ صحبت می کنم) تصور ما بچه ها این بود اگر شما می خواهید موسیقی دان شوید غیر از اینکه باید یقه اسکی تنتان باشد، باید حتما به اروپا بروید و تحصیل کنید!»

او ادامه داد: «امروز در ۴۱ سالگی تصورم این است که موضوع یقه اسکی بدیهی است که ربطی به ماجرا ندارد اما موضوع تحصیل در خارج از کشور هم  دیگر ربطی به ماجرا ندارد. به گمان من به نظر می رسد فرهنگ در بازه های زمانی مشخصی، حکیمی به شکل حیرت انگیزی این توان را دارد، درست در لحظه ای که همه نا امید شده اند، از راه برسد و سر رشتۀ امور را به دست گرفته و جلوی زوال را بگیرد. این ماجرا تقریبا در تاریخ هنر جهان وجود دارد. در تاریخ هنر ما هم به تبع آن وجود دارد، همیشه این مثال را زده ام که در سال ۱۷۵۰ م باخ می میرد و ۱۷۵۶ م موتزرات به دنیا می آید؛ یعنی جهان فقط شش سال بی خردمند باقی می ماند. احوال اقای سنجری را که مطالعه می کردم ایشان در دو مقطع رهبر ارکستر سمفونیک تهران بودند: یکی در فاصلۀ ۳۴ تا ۳۶، یکی از ۵۸ تا ۶۸؛ یک لحظه تاریخ هنر را کنار بگذارید و تاریخ سیاسی را نگاه کنید. ۱۳۳۴ یعنی دو سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد و ۱۳۵۸ یعنی چند ماهی بعد انقلاب، اینکه هنرمند در یک فاصلۀ زمانی بسیار کوتاه از یک بلبشوی سیاسی این درایت را توانایی را داشته باشد که سر رشتۀ فرهنگ را به یکباره در دست بگیرد و اجازه ندهد که در هرج و مرج سیاسی و اجتماعی آنچه که قرار است، اندیشه ورزی آدم ها باشد، از بین برود نکتۀ مهمی است که به نظر من دربارۀ آقای سنجری بسیار ضروری است.»

وی در ادامه اظهار داشت: «گفته می شود حکمت چیزی است غیر از تحصیلات. حکمت چیزی است غیر از آموخته ها، معمولا فرقی هست بین محفوظات و معلومات. آنچه که معمولا دربارۀ موسیقی کلاسیک در تاریخ هنر ما وجود دارد، مواجهه با کسانی است که محفوظات گسترده ای دارند؛ یعنی جهان را گشته اند و ساز زده اند و …، این ها محفوظات وسیعی دارند. اما آنچه که قرار است فرهنگ را بسازد وابسته به کسانی است که معلومات وسیعی دارند. این لزوما ربط مستقیم به محفوظات ندارد. وقتی در احوال آقای سنجری مطالعه می کنیم به جز آن سه سالی که در اروپا تحصیل کرده، اینجا شما با تحصیلات خیلی گستردۀ موسیقی ایشان روبرو نیستید، بلکه حکیمی روبرو هستید که او این درایت را دارد تا در فاصلۀ زمانی که تقریبا هیچکس بضائت ادارۀ فرهنگ موسیقی یک سرزمین را ندارد، این مسئولیت را قبول می کند و اجازه نمی دهد فرهنگ موسیقی ما از دست برود. ۳۴ تا ۳۶ و ۵۸ تا ۶۸ به نظر می رسد هر دو تاریخ جزو پیچیده ترین تاریخ موسیقی این سرزمین است. در نتیجه با کسی روبرو هستید که نسبت به جامعه و فرهنگش احساس مسئولیت می کند. و مسئولیتی که برعهدۀ اوست به درستی به جا می آورد و آنچه در اختیارش هست با صحت و سلامت در اختیار نسل بعدی قرار می دهد. ابن عربی می گوید دو چیز هست که ظاهرا در جهان اکتسابی نیست، یکی زیبایی است و دیگری حکمت و دانش ذاتی؛ ولی در هر دو حالت ما با چیزی روبرو هستیم که حکما از قدیم اعتقاد داشتند که کسانی هستند که در پیچیده ترین ادواری که کاری از کسی براساس محفوظات برنمی آید، او دست از آستین معجزه بیرون بیاورد و کاری کند. تاریخ هنر ما تقریبا در هر ۲۵ سال یکبار نیازمند این ماجراست. در دو تا از ۲۵ سال ها آقای حشمت سنجری فرهنگ شنیداری ما را از زوال با درایت و مسئولیت نجات دادند. جالب است امروز ۲۵ سال از درگذشت ایشان گذشته است. درست ۲۵ سال دوباره در موقعیتی هستیم که موسیقی بیش از همیشه اوضاع فرهنگی اش خراب است و مبین این است که اگر حکیمی نرسد و معجره ای نکند، فرهنگ موسیقی باقی مانده از دست خواهد رفت. امیدورام حشمت سنجری دیگر ی همین روزها پیدا شود و طلسم معجزه دوباره در کار بیفتد و موسیقی مان نجات پیدا کند.»
رونمایی از کتاب ” افق بیکران ” توسط خانم سنجری ، پری ملکی ، ایوازیان . توکا ملکی .غزاله یعقوبی و دکتر سریر.
 
در واپسین لحظات این مجلس، از کتاب «افق بیکران» (به کوشش مرسده بایگان)، منتشر شده توسط انتشارات «خط و طرح» در حضور مرسده بایگان و خانم ملکی و سخنرانان رونمایی شد.

سپس مرسده بایگان ضمن تشکر از علی دهباشی و سخنرانان و حاضرین در این مجلس از خاطرات زندگی مشترک خود با حشمت سنجری چنین گفت: «می گویند که: عشق اگر نباشد چه فرق می کند کجای جهان ایستاده باشیم پس عشق هست. برخی به هنرهای مختلف یکی عاشق نقاشی است و خط و دیگری موسیقی و … هر کسی عشقی دارد، من هم یک عشق دارم و آن حشمت سنجری بود. تمام! عشق من او بود با تمام وجودم خوشحالم برایش کم نگذاشتم و خوشحالم که فهمید که من برایش کم نمی گذارم! عشق اولم او بود  و بعد ارکستر سمفونیک ولی او برعکس من بود، عشق اولش ارکستر سمفونیک بود بعد من! ولی با هم ساختیم و کنار آمدیم. خودش هر چه بود خودش بود. خیلی برای بچه ها و شاگردانش چه در خانه و بیرون وقت می گذاشت و می جست تا این ارکستر را کامل کند و به آنجا که می خواست برساند. »

 تحصیلات هم کرد به دنبال یک مسأاله بود. به او اجازه دادند سه سالی در اتریش تحصیل کند و این بعد یک سفر دعوتی در امریکا بود که حشمت سنجری و عباس کاتوزیان نقاش برای دیدار از ارکسترها و گالری ها دعوت شدند. ولی این آدم راحت ننشست، می رفت ارکسترها را می دید و تلاش هم می کرد تا ببیند چه کاری می تواند انجام دهد؟ با ارکسترهای نیروی دریایی و زمینی ارتش و ارکستر دانشگاه کلمبیا و بوستون و … صحبت کرده بود و چند کنسرت را اجرا کرد.  برنامه هایی که از قبل پیش بینی نشده بود. سفیر وقت ایران در یادداشتی نوشته بودکاری که سنجری در این مدت کوتاه در امریکا برای فرهنگ ایران کرد ما در سفارت نتوانستیم انجام دهیم. وقتی به ایران آمد همه منتظر بودند پاداشی بگیرد و گفتند چه می خواهی؟ گفت می خواهم درس بخوانم. خب رفتیم به اتریش و کلاس رهبری ارکستر و شاخه های فرعی آهنگسازری و رهبری اپرا و کُر را دید.”

او ادامه داد: «زندگی ما ۴۵ سال طول کشید. من خودم نوازندۀ پیانو بودم. افت و خیزهای زیادی در زندگی داشتیم. همه را از سر گذراندیم. این ها همه بخاطر همان عشق است. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق! من سعی کردم و عشق را سرسری نگرفتم. گاهی سر ارکستر با بچه ها ناملایماتی داشت اما هرگز عصبی نمی شد و هیچ کدام از بچه ها یادشان نیم آمد که به آن ها توهینی کرده باشد. وقتی عصبی می شد و به خانه می آمد، سر مسائل کوچک دادش در می آمد، من می فهمیدم دلیلش چیست و دلش از جای دیگر پر است و سکوت می کردم. دراز می کشید و می خوابید و بعد نیم ساعت می امد و مرا می بوسید و می گفت ببخشید داد زدم، از جای دیگر دلم پر است. می گفتم عیب ندارد و مهم نیست. تا آنجایی که می توانستم هر روز ساعت ده سر تمرین ارکستر می رفتم، با یک قهوه و دو سه ساندویچ کوچک می نشستم. بچه ها که پشت صحنه می رفتند تا استراحت کنند و چیزی بخورند، می گفتم که تو نمی روی پیش بچه ها؟ می گفت نه! بگذار بچه ها آزاد باشند، شاید بخواهند بخندند و استراحت کنند؛ از من رودربایستی نکنند. پیش من می نشست. می گفت که تو از پشت سر، من را سر تمرین ها می بینی، اگر ایرادی به ذهنت می رسد به من بگو. معمولا ایرادی نداشت. در طول سال هایی که ارکسترها را رهبری کرد، باور کنید در کنسرت ها هیچوقت این مرد را از پشت سر ندیدم. من هیچوقت در سالن میان تماشاگران نبودم. همیشه روبرویش بودم. گاهی پشت پرده ای ایستاده بودم و او را می دیدم و یا در راهرویی بودم که از آنجا به صحنه می آمد و از کنار او را می دیدم. وقتی می خواست روی صحنه برود، به پشتش می زدم و می گفتم برو و موفق باشی! می رفت کارش را انجام می داد و برمی گشت. عرقش را خشک می کردم و بلافاصله حوله را روی گردنش می انداختم که باد نخوزده و سرما نخورد. این ها چیزهای ساده ای است ولی همان عشق است. عشق اگر نباشد چه فرق می کند کجای جهان ایستاده ای!»

وی در خاتمه از فرزاد فره وشی برای ساخت فیلم رقص دایره و توکا ملکی و غزاله یعقوبی تشکر کرد و در خاتمه بخش هایی از فیلم مستند «رقص دایره »ساختۀ فرزاد فره وشی به نمایش گذاشته شد.
تاریخ انتشار : شنبه 24 فروردین 1398 - 18:42

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود مردی که موسیقی کلاسیکِ ایران وام‌دار اوست | موسیقی ما