برنامه یاد بعضی نفرات
 
پاسخی به نقدهای منتشر شده در خصوص ترانه «یازده ستاره» تیم ملی فوتبال در راه جام جهانی
منطق شعر منطق ریاضی نیست
[ احسان افشاری - شاعر و ترانه‌سرا ]
 
سنت نقد در سرزمین ما‌ همواره مرز گمراه‌کننده‌ای با داوری‌های سلیقه‌ای داشته است. من به‌عنوان یک محصل ادبیات و شاعری که خلافِ موهای سپیدنکرده، دفترهای بسیاری سیاه کرده، همواره در داوری‌ام‌ در قبال کار خودم و دیگران جانب صداقت و صراحت را گرفته‌ام و نه‌تنها از نقد علمی و اصولی استقبال می‌کنم‌، سهل است که نفرین و آفرین‌های راه و بیراه را هم بر سر چشم می‌گذارم. این متن نوعی ادای احترام‌ به تمام عزیزانی است که در قبال ترانه «یازده ستاره» مطلبی نوشته‌اند. پیشاپیش مراتب قدردانی‌ام را نثار دوستان هنرمندم سالار عقیلی و بابک زرین می‌کنم که در‌ تمام مراحل تولید اثر، در نهایت وسواس و جدیت، با رسالت ملی‌شان برخورد کردند. همچنین تمام‌قد سربه‌زیرِ لطفِ اهالی شعر و ادبم که با پیام‌های مهرآمیزشان قند در دل من و «یازده ستاره» آب کردند.
 
این متن تنها توضیحاتی است برای شفاف کردن بعضی قضایا و نه دیوار دفاعی رو به چیزی یا کسی.
 
۱
چندین اِلمان مشخص -نزدیک ده مورد- مؤلفه‌هایی بود که مستقیم و غیرمستقیم باید در ترانه لحاظ می‌شد. این بایدها البته جبر به‌خصوصی را به کار من تحمیل نکرد. یکی از آن موارد، اشاره به اِلمان‌های تاریخ و فرهنگ کشورمان بود. بدیهی است که روح حماسی و غرورآفرین موسیقیِ «زرین» و صدای پرصلابت «عقیلی» نیاز به خودنمایی این اِلمان‌ها را تشدید هم‌ می‌کرد. با این وجود من برای مخدوش نشدن خط و ربط ترانه به مقوله جام جهانی، به دو المان باستانی و اساطیری بسنده کردم. یکم «سیاوش» و دوم «ققنوس» که در مورد اول، پیش از نام سیاوش «گل کرد» را در بافتی ایهامی به کار برده‌ام تا زهر اشاره مستقیم تاریخی را بگیرم و در عین حال، محور همنشینی را در حرکت به سمت ایده فوتبال توسعه ببخشم.
 
۲
طبیعی است که من در این ترانه نمی‌توانستم با نگاهی خودخواهانه به ظرفیت‌های شاعرانه خودم نگاه کنم و کار را فرصت و پلاکاردی برای تذکر قدرت شاعری خودم‌ ببینم؛ که اگر این‌طور بود، تک‌تک بندهای ترانه را به شکلی می‌نوشتم که مشخصاً اهالی شعر و ادب را از خودم‌ راضی نگه دارم. اما موضوع مواجهه هشتاد میلیون ایرانی است. ترانه باید برای تمام اقشار جامعه ملموس باشد. بنابراین در بخش ترجیع‌بند، کلماتم را از دنیای صمیمی‌تر و ملموس‌تری قرض گرفتم و در سایر بندها، سعی کرده‌ام در عین رسانایی، شعریت را فدای قواعد ساده‌نویسی نکنم.
 
۳
اگر از المان‌های فرعی نظیر هیاهو، بعد از هزار و یک شب (اشاره به مدت زمان تلاش بچه‌های تیم‌ ملی در رقابت‌های راه‌یابی به جام‌جهانی که در لایه دوم نام یکی از معروف‌ترین قصه‌های کهن ایرانی هم‌ هست) و... بگذریم‌، چهار المان ورزشی و فوتبالی در ترانه لحاظ شده است؛
۱. برد و باخت
۲. گل
۳. چند‌چندیم
و ۴. یازده ستاره
 
استفاده بیشتر از عناصر فوتبالی -آن‌هم به شکل مستقیم- در ترانه سه دقیقه و بیست‌وسه ثانیه‌ای، جز تأکید غیرضروری و سبک کردن چگالی اثر، آورده دیگری برای اثر نداشت. مضاف بر این، ترانه‌سرا باید متوجه کاراکتر صوتی و پرستیژ هنری مجری اثر هم باشد. قطعاً اگر بنا بود برای محسن یگانه یا بهنام بانی بنویسم، ظرفیت‌های بیشتری از عناصر فوتبالی را به خدمت می‌گرفتم. کمااینکه در همین اثر برای تعدیل این فضا، با تصمیم گروهی، از بعضی بندها انصراف دادم. به‌عنوان نمونه، بند اول ترانه از این قرار بود:
 
جام جهانی آن‌طرف
جام جهان‌بین این‌طرف
از هر طرف آماده‌اند
شیران میدان صف به صف
 
از طرفی اگر سویه‌های تفاخر ملی اثر را پررنگ می‌کردم، مسیر ترانه از هدف اصلی خودش دور می‌شد. به‌عنوان نمونه، بند جایگزین دیگری که برای بند اول داشتم، از این قرار بود:
 
قلب دلیران وطن
با عشق، هم‌‌پیمان شده
ما‌ ریشه در خون داشتیم
ایران اگر ایران شده
 
جا دارد همین‌جا دو نکته بامزه و شنیدنی را هم اضافه کنم که مصرع «ای جان و ای جانان من» پیشنهاد سالار عقیلی برای مصرع نخست کار بود و «صدای سبز آزادی» هم‌ ناچار به «صدای سرخ آزادی» تغییر پیدا‌ کرد که البته چه بهتر!
 
۴
ترانه «یازده ستاره» ترانه دومی بود که من برای جام جهانی نوشتم. ترانه‌ای که می‌بایست بازنویسی ترانه اول من می‌بود. یعنی باید آنچه را مستقل از ملودی نوشته بودم، این‌بار روی ملودی سوار می‌کردم و بر اهالی فن دشواری و ظرایف چنین مسئولیتی پوشیده نیست. خلاصه آنکه ترانه اول به‌دلیل عدم کشش موسیقایی لازم برای آهنگسازی، کنار گذاشته شد و در اندک زمان‌ ممکن، ترانه دوم روی ملودی نوشته شد. برای هر بند، سه بند جایگزین نوشتم که در استودیو در‌ مورد هر کدام از آنها با هم چانه‌زنی کردیم و به تفاهم رسیدیم.
 
وقتی صحبت از نوشتن روی ملودی است، ترانه‌سرا نه‌تنها باید به ارزش صوتی کلمات دقت کند که باید متوجه تطابق مُصوّت‌های کوتاه نظیر«َ»، «ِ» و «ُ» با میزان‌بندی‌های موسیقی نیز باشد و من به‌دلیل فعالیت هفده ساله‌ای که در حوزه موسیقی و تدریس گیتار دارم، طبعاً با دید موسیقایی‌تری به این مسأله توجه نشان دادم.
 
۵
ترانه «یازده ستاره» در این مدت با انتقاد‌ مشخصی مواجه‌ نبود. تنها با یک مورد برخورد کردم که اساساً نقد نبود و لبخند و افسوس مرا به هم دوخت. این منتقد عزیز -که قلباً برایشان احترام قائلم- در مطلبی فرموده‌اند:
 
«تاریخ پیش از ازل وجود ‌نداشته. ازل پیش از تاریخ است و پیش از خلقت. بنابراین بیت «تاریخ از روز ازل
شعری که می‌خوانَد تویی» از‌ معنی‌ساقط است.»
 
خب این سخن، سخن سنجیده‌ای نیست. زیرا با این حساب، باید به صائب تبریزی هم‌ تذکر داد که چه‌طور وقتی لاله در روز ازل وجود نداشته، فرموده: «چون‌ لاله‌ ما ز صبح ازل داغ دیده‌ایم»!
 
ضمن آنکه ما در ادبیات صنعتی به‌نام «اغراق» داریم که البته در بدیع امروزی آن را جزء صنایع محسوب نمی‌کنند؛ بلکه یکی از خواص و ویژگی‌های ذاتی شعر است. مثلاً حافظ می‌فرماید: «من جرعه‌نوش بزم تو بودم هزار سال» که منطقاً هیچ‌کس نمی‌تواند هزار سال جرعه‌نوش بزم کسی باشد! بنابراین منظور شاعر این است که من دیرزمانی جرعه‌نوش بزم تو بودم. مغالطه این‌جا است که منطق شعر، ‌منطق ریاضی نیست و نمی‌توان با متر ریاضی مساحت شعر را تخمین‌ زد. شعر، خودش منطق خودش را توضیح می‌دهد.
 
با توجه به این استدلال، بیت «تاریخ از روز ازل، شعری که می‌خوانَد تویی»، به بیان ساده و غیرشاعرانه یعنی: «ایران، تاریخ از دیرباز شعری که بر لب دارد، تویی».
 
جای دیگری فرموده‌اند هزار و یک شب، داستان‌سرایی کنیزکی است و... چه ارتباطی با فوتبال دارد. منتقد محترم حتماً از موضوع روزشمار حضور تیم ملی در رقابت‌های جام جهانی مطلع نیستند. جناب تاج و معاون فرهنگی‌شان در همان برخورد نخست، اصرار داشتند که هزار و یک شب را با توجه به روزشمار بازی‌های نفس‌گیر تیم ملی حتماً در ترانه دوم هم لحاظ کنم.
 
در ثانی، «هزار و یک شب» با «بعد از هزار و یک شب» تفاوت می‌کند؛ خصوصاً آن‌که قرینه «با همتی دوباره» در مصرع بعد وجود دارد. بدون آنکه بخواهم وجه ایهامی هزار و یک شب را زیر سوال ببرم -که اتفاقاً عامدانه به کار وارد شد و به شکل غیرمستقیم حاوی دقیقه‌ای تاریخی است- اگر‌ موضوع آن بیت منحصراً هزار و یک شب شهرزاد است، چرا باید از همتی دوباره در مصرع بعد یاد شود؟ مگر آن قصه‌های کهن چیزی است که نیازمند همتی دوباره باشد؟
 
در ادامه‌ی ملاحظات انتقادی‌شان فرموده‌اند گویا سفارش‌دهندگان تصور کرده‌اند فوتبال حماسه ملی است و پیروزی و شکست در آن پیروزی و شکست ملی است. منظور ایشان این بیت است: «آن سوی برد و باخت‌ها/
نامی که می‌مانَد تویی»
 
اول آنکه برد و باخت ناظر بر تمام برد و باخت‌های این سرزمین در تمام عرصه‌های تاریخی و ورزشی است. قرینه «تاریخ» در مصرع نخستِ همین بند، نشان می‌دهد که موضوع برد و باخت، فراتر از سه رقابت تیم‌ ملی در جام جهانی است و تقلیل آن، جز مصادره به مطلوب و مغالطه نیست.
 
در ثانی، گیرم که موضوع برد و باخت و شکست و پیروزی را به مقوله فوتبال و جام جهانی خلاصه کنیم. منتقد محترم و عزیز، تعجب نکنید بازی‌های تیم ملی در رقابت‌های جام‌ جهانی برای مردم این سرزمین نوعی حماسه ملی محسوب می‌شود!
 
چه عنصری در روزگار ما می‌تواند مثل فوتبال عالی‌ترین درجات وطن‌دوستی را به ما‌ گوش‌زد کند. اجازه بدهید با مثالی موضوع را شفاف کنم. فکر می‌کنید گل حمید استیلی به آمریکا -از نقطه‌نظر حماسی- در رقابت‌های جام جهانی ۱۹۹۸ و پیروزی ما در آن بازی تاریخی، چیزی کم از تجلی یک حماسه ملی بود؟ یا از سوی دیگر، باخت ایران به آرژانتین در دقایق پایانی بازی در جام جهانی پیشین، آیا چیزی کم از یک تراژدی تمام‌عیار بود؟ آیا مفهوم حماسه چیزی است که باید لزوماً آن را به متون حماسی محدود کرد؟
 
نیازی به فلش‌بک بیست‌ساله نیست. گل خداداد عزیزی به استرالیا زنده است. هر بار که به آن فکر کنیم، طعم پیروزی را می‌چشیم و به ایرانی بودن‌مان افتخار می‌کنیم. زیرا پیروزی ما، تنها پیروزی در یک رقابت نبود؛ تحقق امیدهای فروخورده یک ملت بود. پیروزی برابر استرالیایی که ما را دست‌بسته می‌خواست و به اشکال مختلف، سعی در تحقیر ما داشت، آیا نمی‌تواند ترجمان به‌روزشده سخن رستم در شاهنامه فردوسی بزرگ باشد که فرمود:
 
«نبیند‌ مرا زنده در بند، کس
که روشن‌روانم همین است و بس»
 
منتقد‌ عزیز ما نکات دیگری هم‌ دارند، نظیر اینکه عبارت: «با تو فردا شکل یک رویاست» یک عبارت موهوم است‌. خب فکر‌ می‌کنم تکلیف من و شما تا همین‌جای کار در قبال چنین دیدگاهی روشن باشد. پاسخ‌ به همین چند‌ مورد هم‌ شرکت در میدانی است که نه دوست دارم تماشاچی آن باشم، نه بازیگرش. این چند‌ مورد هم قلم‌انداز نوشتم که بدانید نقد در سرزمین ما چه اندازه از معنای راستین خودش دور افتاده.
 
۶
با‌ امید به درخشش بچه‌های تیم ملی در رقابت‌های جام‌ جهانی روسیه، عرائضم را با ابیاتی از ترانه نخستم‌ برای تیم ملی به پایان‌می‌رسانم. ترانه‌ای که برای اولین بار ابیاتی از آن را‌ منتشر می‌کنم.
 
میان نقشه‌ی دو‌ دریا
زبان موج‌ سربلندیم
تمام صخره‌ها گواه‌اند
در این مصاف چندچندیم!
 
چه‌قدر تکیه داده تاریخ
به شانه‌های محکم ما
هزار قله صف کشیده
به اهتزاز پرچم ما
 
اگرچه روبه‌روی پرچم
فقط هجوم تندباد است
زمین، زمین سبز ایمان
زمان، زمان اتحاد است
 
بخوان که سهم شیرمردان
شکوه بی‌شکست باشد
مدال افتخار عشق است
نتیجه هر چه‌ هست باشد
منبع: 
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 23 خرداد 1397 - 19:49

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود منطق شعر منطق ریاضی نیست | موسیقی ما