برنامه یاد بعضی نفرات
 
بررسی آلبوم «بزم بی‌جانان» اثر جدید «پدرام درخشانی» با حضور رامین بهنا، کوشان حداد و پویا سرایی
یاری اندر کس نمی‌بینم...
موسیقی ما - حالا دیگر چیزی حدود دو دهه از زمانی که چهار جوان تصمیم گرفتند سلایق موسیقایی خود را در قالب یک گروه دنبال کنند، می‌گذرد. گروهی با نام «آویژه» که همانند معنای نامش، موسیقی خاص و ویژه‌ای را به گوش علاقه‌مندان می‌رساند. این گروه تازه‌نفس توانست درهای جدیدی را روی مخاطبانی که شاید دنبال اتفاق تازه‌تری در موسیقی بودند، باز کند. اما عمرش کوتاه بود؛ رامین بهنا بعد از تجربیاتش در گروه «آویژه»، عمده وقت خود را صرف آهنگسازی برای موسیقی فیلم و تدریس و تجربه در ژانرهای مختلف موسیقی کرد و گروه «بهنا» را تشکیل داد، بابک ریاحی‌پور که آثارش رنگ و بوی موسیقی غربی داشت، کارهایش را در گروه خود و آلبوم «آزمون و خطا» ارائه کرد و در کنارش به سمت خواننده‌های موسیقی پاپ رفت و پدرام درخشانی، «آویژه» را با گروه «رومی» ادامه داد و به نوعی آن موسیقی را باکلام کرد و توانست سه آلبوم با این گروه منتشر کند.
 
اما «رومی» هم بعد از سال‌ها فعالیت و موفقیت‌های پی‌درپی‌اش، اسفند سال 92 آخرین کنسرت خود را برگزار کرد و تمام شد. ولی این تمام شدن به علت دلایل مشترکِ پایان یافتن گروه‌های اینچنینی نبود؛ دلیلش خالق این گروه بود که بعد از مدتی احساس کرد موسیقی‌اش کهنه و یکنواخت شده و دیگر نمی‌تواند برای کسی ساز بزند، چراکه ارتباطش با سنتور قطع شده و دیگر آن آدم قبلی نیست!
 
البته پدرام درخشانی که احساس می‌کرد نیاز به یک فضای جدید در کارهایش دارد، دوباره دست به کار شد و با تغییر سبک زندگی، برخلاف آثار پیشین‌اش که با حضور نوازنده‌های طراز اول، مصداق بارز «حضور چند پادشاه در یک اقلیم» بود، به سمت نرم‌افزار (که خودش همیشه مخالف استفاده از آن در ضبط موسیقی بود) رفت که نتیجه آن شد «بزم بی‌جانان»؛ آلبومی که ناخواسته بدون حضور یاران همیشگی‌اش شکل گرفت و تبدیل شد به اولین و مهمترین مجموعه او با محوریت سنتور پس از 34 سال نوازندگی در این ساز.
 
به همین دلیل تصمیم گرفتیم، میزگردی برای این آلبوم با حضور رامین بهنا (آهنگساز، نوازنده و تنظیم‌کننده)، کوشان حداد (تنظیم‌کننده موسیقی الکترونیک) و پویا سرایی (آهنگساز و نوازنده سنتور) بر پا کنیم. ما هم فرصت را مغتنم شمرده و علاوه بر بررسی وجوه مختلف این آلبوم، درباره خاطرات «آویژه»، پروسه کاری پدرام درخشانی در این سال‌ها، روند موسیقی الکترونیک در ایران، مخاطبان موسیقی و اتفاقات روز دنیا صحبت کردیم.
 
****
 
  • آقای بهنا! شما اواسط دهه هفتاد یک نوع خاص از موسیقی را با «آویژه» شروع کردید که در ادامه با پدرام درخشانی به گروه «رومی» رسید و الان هم که او آلبوم «بزم بی‌جانان» را منتشر کرده است. مسیر حرکت پدرام درخشانی را چطور می‌بینید؟ آن زمان پیش‌بینی شما از سیر کاری پدرام چه بود و فکر می‌کنید الان که به اینجا رسیده، حرکتش در راستای پیشرفت بوده یا گاهی پسرفت هم داشته است؟
رامین بهنا: صددرصد پیشرفت بوده است. ما چهار نفر بودیم (رامین بهنا، پدرام درخشانی، بابک ریاحی‌پور، رضا آبایی) که با هم بزرگ شدیم و تفکر این سه نفر برای من خیلی جالب بود. سال 79 مجبور شدیم «آویژه» را رها کنیم و هر کس کار خودش را بکند.
 
پدرام درخشانی: به دلیل مسائل مالی مجبور شدیم گروه را منحل کنیم.
 
بهنا: آن زمان موسیقی پاپ تازه راه افتاده بود و حتی تلویزیون هم عذر ما را خواست.
 
درخشانی: آن سال، ما را به یک جشنواره موسیقی پاپ دعوت کردند که آنجا حسابی دعوا شد. مسئول آن از ما خوشش نیامد و گفت اجرا را تمام کنید. می‌گفتند «آویژه» دیگر کیست؟ چرا خواننده ندارند (می‌خندد)!
 
بهنا: هر چهار نفر ما، دنبال فکر و ایده‌های خودمان رفتیم اما من در این سال‌ها، کارهای آنها را همیشه دنبال کرده‌ام. پدرام سرسختانه روی فکر و مواضع خودش ایستاد و تنها کسی بود که «آویژه» را ادامه داد. من که فکرهای دیگری داشتم و سراغ آزمایش‌های دیگر رفتم. پدرام، گروه «رومی» را پیش برد و درواقع، «آویژه» را باکلام کرد که به نظرم کار جالبی هم بود. پدرام در این سال‌ها کارهای دیگری هم داشت اما چون جسارتش را می‌شناختم، منتظر یک حرکت بزرگ از او بودم که بالاخره در آلبوم «بزم بی‌جانان» اتفاق افتاد و من با لذت تمام، چند بار این آلبوم را گوش کردم.
الان سوالم از پدرام این است: پدرام تو نوازنده بسیار درخشان سنتور هستی اما در این آلبوم توانایی‌های دیگری از خود به من نشان داده‌ای که باعث شد به این فکر کنم که اصلاً چرا سنتور زدی؟ دوست داشتم این تفکر زیبایت را زودتر از این‌ها بشنوم. در یکی از ترک‌های آلبوم، با نویز شروع به کار می‌کنی و وارد حیطه‌ای می‌شوی که نمی‌دانم آگاهانه آن را انجام داده‌ای یا ناخودآگاه و احساسی.
 
درخشانی: کدام قطعه؟
 
  • فکر می‌کنم منظور قطعه هشت آلبوم (بَمبَک) باشد.
بهنا: وقتی این قطعه را شنیدم، هیجان زده شدم و روی فرمان ماشین کوبیدم و گفتم ایول! من همیشه منتظر حرکات این‌چنینی در موزیسین‌ها ایرانی بوده‌ام. فکر می‌کنم در این آلبوم به نقطه‌ای رسیده‌ای که نباید آن را رها کنی. آن سال‌ها که ما کنار هم بودیم، «فریدون شهبازیان» می‌گفت: شما همه چیزتان خوب است، فقط فرم ندارید! بعدها فهمیدیم که درست می‌گوید و شروع به سوهان کشیدن کارهایمان کردیم. الان تو هم به آن نقطه اوج رسیده‌ای که جای پوست انداختن است. اینکه می‌گویم چرا سنتور زدی، به این فکر می‌کنم که شاید زمانه سنتور را پیش روی تو قرار داد و شاید اصلاً باید گیتار الکتریک می‌نواختی (می‌خندند).
 
پویا سرایی: من می‌خواهم این جلسه را دستمایه‌ای قرار دهم که از پدرام درخشانی در مقام یک نوازنده سنتور و آهنگساز، صحبت کنم. نکته مهمی که اول از همه در این آلبوم من را به خود جذب کرد، نوشتن نام سازنده سنتورها در کاور این آلبوم بود که کار فوق‌العالده ارزشمند و مهمی است. موضوع دیگر این است که پدرام همیشه علاقه‌مند به انتشار رسمی آثارش آن هم در شرایطی است که انتشار آلبوم (آن هم آلبوم بی‌کلام) کار بسیار ریسک‌پذیری است. خود من تعداد زیادی تک‌ترک منتشر کرده‌ام اما هیچ‌وقت جرئت این را نداشته‌ام که آنها را در قالب آلبوم منتشر کنم چون می‌دانم موسیقی بی کلام، فروش خیلی خوبی ندارد. نکته دیگر که اصلی‌ترین بحث من هم هست، خود پدرام درخشانی به عنوان یک نوازنده خیلی خوب سنتور است؛ همیشه برای من جالب بوده که پدارم در این سال‌ها علیرغم اینکه نوازنده بسیار توانایی است، کمتر تن به همکاری با خواننده‌ها داده؛ او همیشه جسورانه پای کار خود ایستاده و زیر بلیت کسی نرفته است. آن هم در شرایطی که خیلی ساده‌تر از الان می‌شد با خواننده‌ها کار کرد یا با وارد شدن به تلویزیون، عضو شورا شد و بِرندسازی کرد. من نوازنده می‌شناسم که پول می‌دهد تا با فلان خواننده همراهی کند! چون هنر و موسیقی در خاورمیانه شعرمدار است، خواننده محور هم هست. اما پدارم سال‌ها است که بی حاشیه موسیقی بی‌کلامش را انجا می‌دهد و هیچ‌وقت نخواسته زیر سایه خواننده‌ای برود تا از آن طریق کارهایش را مطرح کند.
در این آلبوم هم همچنان فرمی را می‌بینم که در خیلی از کارهای پدرام درخشانی دیده‌ام؛ به طور مثال، ریتم همچنان همان ریتم است. در فرم سنتونوازی هم اتفاقات خیلی جالبی دیدم مخصوصاً در قطعه آخر آلبوم.
 
درخشانی: خیلی اتفاقی و با آچار کوک به آن رسیدم؛ آچار را زیر سیم قرار دادم و وقتی آن را از چپ به راست حرکت دادم یک صدا به سمت زیر حرکت کرد و یک صدا به سمت بم رفت.
 
کوشان حداد: چقدر جالب. من تا قبل از این با قاطعیت فکر می‌کردم این صدا را با کامپیوتر ساخته‌اید.
 
سرایی: من هم به عنوان یک نوازنده سنتور چنین فکری می‌کردم. ما از این اتفاقات کم داریم؛ اگر بخواهیم به طور رسمی به یکی از آنها اشاره کنیم، گلیساندو با ناخن است که در یکی از کارهای حسین علیزاده (که برای ارکستر ملی تنظیم کرده‌اند) اتفاق افتاده است. اگر بخواهیم این موضوع را که در تلفیق باید فرهنگ مبدا و مقصد سر جای خود باقی باشد و به ترکیب صحیحی از این دو رسید را شاخص قرار دهیم، به نظرم کار تلفیقی صحیح بر اساس موسیقی سنتی ما، همین بافتی است که پدرام در کارهایش دارد. علاوه بر بخش تکنیکال، حُسن کارهای پدرام این است که همچنان وجه عامه‌پسند خود را نیز حفظ کرده است. در کل به لحاظ فرمال، این آلبوم را ادامه همان کارهای قبلی شما می‌دانم.
 
درخشانی: من تصمیم گرفتم این آلبوم را جمع کنم اما دیدم کسی دور و برم نیست و به دلیل اینکه وقت یا حتی انگیزه‌اش را ندارند، نمی‌توانم روی کسی حساب کنم. به خودم گفتم اگر می‌توانی این راه را تنهایی بروی، برو! کار سختی هم بود و باعث شد یکدفعه وارد فضاهای نرم‌افزاری شوم؛ البته قبلاً هم در آلبوم «شب‌های تهران» با سعید شنبه‌زاده یک‌سری کارهای الکترونیک انجام داده بودم. یک‌باره وارد دنیایی شدم که همیشه از ورود به آن می‌ترسیدم چون می‌دانستم خیلی از این جریان عقب هستم. ولی پای آن ایستادم.
 
بهنا: من معتقدم که این کار را بلدی؛ شاید به عنوان یک تکنسین این کار را بلد نباشی اما با ذهنیت درستی پیش رفته‌ای. تو ذهن ملودیکی داری و موسیقی شرقی هم دریایی از ملودی است و هنوز هم ملودی برای تو اهمیت زیادی دارد. البته در این آلبوم، ملودی یک‌مقدار کمرنگ‌تر شده و چون مشخصاً در حال آزمایش کردن بودی، بعضی ملودی‌ها کمتر در ذهن می‌ماند. برخلاف نظر پویا (سرایی) فکر می‌کنم پدرام در این آلبوم اصلاً مثل گذشته رفتار نکرده است. درست است که از همان صداهای همیشگی خود استفاده کرده که البته از او می‌خواهم از اینجا به بعد این کار را نکند و صداها را هم خودش بسازد، ولی نحوه نگاه پدرام به ریتم اینگونه نبود و آن ساختار قدیمی‌اش را به دلیل آشنایی با مقوله الکترونیک کمی شکسته است.
 
درخشانی: آن زمان چون افراد متفاوتی در ساخت یک قطعه حضور داشتند، یاد گرفته بودیم که آنها را تکه‌تکه بسازیم اما در این آلبوم چون خودم تنها بودم، توانستم وقت بیشتری بگذارم. در همان قطعه «بمبک» به جنون رسیده بودم چون هر کاری می‌کردم تمام نمی‌شد و دیگر نمی‌دانستم باید چه کنم. سه بار این قطعه پاک شد تا به سرانجام رسید.
 
بهنا: اما قطعه خیلی خوبی شد که به نظرم نقطه عطف کارهایت بود. در این قطعه نگاه عجیب و غریبی داشتی و به نظرم تمام آزمایش‌هایت درست بودند. ببینید، ما الان به نقطه‌ای رسیده‌ایم که از این به بعد آنهایی که واقعاً موزیسین و با فکر هستند، مطرح خواهند شد. البته الان هم تا حد زیادی این اتفاق افتاده اما فکر می‌کنم به دوره‌ای رسیده‌ایم که پدرام درخشانی‌ها برای ما نمود بیشتری پیدا خواهند کرد. راستش را بخواهید من اصلاً وجه مخاطب را در نظر نمی‌گیرم و معتقدم زمانی مخاطب ما زیاد می‌شود که بتوانیم آثارمان را به صورت گسترده‌تری منتشر کنیم. اگر در تهران 2 تا 8 هزار نفر اهل موسیقی باشند، مطمئن باشید این موسیقی را گوش می‌کنند. آنها نه تنها این موسیقی را زنده نگه می‌دارند بلکه باعث پیشرفتش هم می‌شوند. در کل، به تو تبریک می‌گویم. فکرت بی‌نظیر است و در نقطه‌ای قرار داری که اصلاً نباید آن را رها کنی.
 
درخشانی: روزی که در دانشگاه پیشنهاد حضور در «آویژه» را دادی، همیشه در ذهن دارم؛ یک روز بارانی هم بود...
 
بهنا: سال 76 بود.
 
درخشانی: دانشگاه واقعی برای من «آویژه» بود؛ وگرنه در دانشگاه که چیزی یاد نگرفتم. من اصلاً گیتارباس را بار اول آنجا دیدم و حتی نمی‌دانستم چه شکلی است.
 
بهنا: نکته قابل توجه دیگر این است که تو رنگ موسیقی جز را در کارهایت کمرنگ کردی در صورتیکه همه ما به اشتباه آن را اضافه کرده بودیم! من جزء اولین نفرهایی بودم که پیشنهاد استفاده از موسیقی جز را دادم و الان می‌گویم این موسیقی را کنار بگذارید، ما «جزمَن» نیستیم. گاهی این موسیقی (به لحاظ تکنیک و بیان) لهجه را به قدری تغییر می‌دهد که از کار بیرون می‌زند.
 
درخشانی: این کار را در قطعه اول آلبوم «رومی 3» انجام داده‌ام؛ کار، یکدفعه وارد موسیقی جز می‌شود و فضا را عوض می‌کند. اما الان در موقعیتی هستم که دلم نمی‌خواهد یک باره فضا را عوض کنم؛ اصلاً برای چه باید این اتفاق بیفتد؟!
 
بهنا: البته اینکه استفاده‌های کوچکی از این موسیقی شود، خیلی هم خوب است اما در بخش ملودیک و سولوهای جز، اتفاق جالبی را رقم نمی‌زند.



 
  • کوشان! کمی هم درباره بخش الکترونیک این آلبوم صحبت کنیم. پیش از این فضای موسیقی پدرام درخشانی، ترکیبی از موسیقی ایرانی و سنتورنوازی در کنار موسیقی‌هایی بود که گاهی رنگ جز داشتند و گاهی وارد فضاهای دیگر می‌شدند. اما پدرام در این آلبوم مشخصاً به سمت موسیقی الکترونیک رفته است.
حداد: آشنایی من با پدرام درخشانی، نسبت به سایر دوستان سابقه طولانی ندارد و فقط یک کار مشترک با بابک جهانبخش داشتیم. من همیشه نگاهم به موزیسین‌ها به گونه‌ای است که اگر کاری می‌کنند که فکر می‌کنند متفاوت است، باید واقعاً متفاوت باشد؛ چون کسانی که اینجا کار موسیقی می‌کنند، فکر می‌کنند کار متفاوت انجام می‌دهند، در صورتیکه فقط در حد یک فکر است اما خوشبختانه در مورد شما اینطور نبود. کارهایتان کاملاً امضا دارند که این نکته بسیار مثبتی است. همانطور که گفتید، سابقه استفاده از نرم‌افزار را نداشتید اما طبیعتاً اگر کمی تجربه بیشتری در این زمینه داشتید، اتفاقات بهتری می‌افتاد. در کل به نظرم کار خوبی از آب درآمده منتها من انتظار ساوندهای (صدا) دیگری از شما داشتم.
 
درخشانی: می‌توانی مثال بزنی؟
 
حداد: من طرفدار سبک‌های امبینت، چیل‌اوت و فضاسازی‌های عجیب و غریب هستم و شاید بد نباشد شما هم این فضاها را امتحان کنید. چون مطمئنم با توانایی‌های شما، کار خیلی خوبی از آب درمی‌آید. البته من این آلبوم را در کل دوست داشتم مخصوصاً قطعات 1، 5 و 8 و اگر بخواهم نقطه ضعفی پیدا کنم، مربوط به میکس آن می‌شود که مشکل تکنیکی ندارد اما می‌توانست جذاب‌تر باشد. ببینید، دلیل اینکه شما با اینکه تجربه این فضاها را نداشتید، توانستید در این آلبوم موفق عمل کنید این بود که موزیسین هستید؛ مشکل ما این است که موزیسین نداریم.
 
بهنا: دقیقاً. این موضوع بسیار مهمی است. ما یک‌سری تکنسین در زمینه موسیقی الکترونیک داریم که صرفاً کلاژ می‌کنند و هیچ چیز خاصی در موسیقی آنها نمی‌شنویم. الکترونیک را اشتباه فهمیده‌اند. اما همانطور که گفتی، پدرام دقیقاً موزیسینی با این موضوع برخورد کرده؛ مخصوصاً در قطعه «بمبک». دیگر نکته خوب آلبوم، چیدمان قطعات است؛ ترتیب آنها به گونه‌ای است که فکرت را کم‌کم به شنونده منتقل کرده‌ای.
 
درخشانی: سعی کردم این اتفاق بیفتد و در میانه راه قطعات 5 و 6 را به سمت ارکسترال برده‌ام...
 
حداد: آنها هم خیلی خوب بودند.
 
بهنا: اما من نسبت به باقی قطعات، با آنها خیلی موافق نبودم؛ چون کارهای تو را در زهی نوشتن شنیده‌ام و می‌دانم توان آن را داری و خوب ارکستر می‌نویسی ولی در سایر قطعات جسارت‌های دیگری از تو دیدم که دوست دارم این‌ها را در کارت حفظ کنی.
 
درخشانی: آن قطعه‌ها برای چندین سال پیش است.
 
بهنا: ببین پدرام، مثلاً حسین علیزاده در آلبوم «راز نو» داستان عجیب و غریبی را تصویر کرده یا در آلبوم «آوای مهر» که نمی‌دانم چرا آن مسیر را ادامه نداد. یا «اکسِم آو چویس» که در آخرین ترک آلبوم «گشایش» به جایی رسیده بودند که باید ادامه پیدا می‌کرد. الان هم به تو می‌گویم که این نقطه‌ای که در «بمبک» به آن رسیده‌ای برای خود تو است و باید آن را دنبال کنی.
 
  • پدرام! گفتی یکی از دلایلی که این آلبوم با این شکل و شمایل تولید شد این بود که نوازنده‌هایی که قبلاً کنارت بودند و تعدادشان هم زیاد بود، این روزها دیگر فرصت ندارند...
بهنا: می‌گفتیم لشکر «سلم و تور» پدرام درخشانی (می‌خندند)
 
  • یعنی اگر آن افراد وقت و زمان داشتند، ممکن بود آلبوم به این سمت نرود؟
درخشانی: در هیچ یک از آلبوم‌هایم (به جز آلبوم رومی 3) اتفاقی که می‌خواستم نیفتاد؛ چون افراد دیگری فکر من را پیاده می‌کردند. مثل این بود که بچه من را شخص دیگری بزرگ کند. می‌دانستم که به تنهایی از پسش برمی‌آیم اما هنوز به درستی آن را بلد نبودم، خوشبختانه پول هم نداشتم و این شد که به اینجا رسید.
 
حداد: چقدر هم خوب شد که این اتفاق افتاد چون اگر آن شرایط مهیا بود، هیچ وقت به چیزی که الان به آن رسیده‌ای، نمی‌رسیدی.
 
درخشانی: بله. حالا نمی‌گویم این آلبوم عالی است اما بیشتر توانستم فکر و ایده‌هایم را پیاده کنم؛ چون همه چیز دست خودم بود و توانستم وقت بیشتری برای آن بگذارم. واقعاً یک سال از خانه بیرون نیامدم. برای چنین کارهایی، اولین چیز انگیزه است و واقعاً منبعی جز فکر و ذهن خودم که بتوانم از آن انرژی بگیرم وجود نداشت. باید خیلی اراده داشت تا بتوان این راه را تا آخر رفت.
 
  • کمی هم درباره موضوع مخاطب که رامین بهنا به آن اشاره کرد، صحبت کنیم.
درخشانی: واقعاً متأسفم! من فکر می‌کردم این بار با ناشر خوبی همکاری می‌کنم و روی همین حساب با اطمینان کامل آلبوم را به آنها دادم اما نتیجه برعکس شد. در یک کار بی‌کلام، همان ابتدا هفتاد درصد آپشن‌ها از بین می‌رود. اگر شما گروهی در لندن باشید و یک آهنگ هیت هم داشته باشید، می‌توانید در چندین شهر کنسرت برگزار کنید و علاوه بر آن، با همان یک ترک مبلغ زیادی از کپی‌رایت به شما برمی‌گردد. اما اینجا فقط یک شهر است (تهران) و موزیسین‌ها هم در حال زیاد شدن هستند؛ عرضه از تقاضا خیلی بیشتر شده است...
 
بهنا: من کمی با تو مخالفم. ما جایی هستیم که به نظرم الان کیفیت مهم شده است، در صورتیکه قبلاً کمیت برایمان مهمتر از کیفیت بود. گفتی من آلبوم را به ناشری دادم که خوب نبود، موضوع موسیقی ما دقیقاً از همانجا شروع می‌شود؛ یکی باید باشد که هنرمند را به مخاطب معرفی کند.
 
درخشانی: خب ما از این آدم‌ها در ایران کم داریم و علاوه بر آن، چنین اتفاقی برای این ژانر خیلی سخت است. وقتی موسیقی ساده و زودفهم به خورد مردم می‌دهی، شنیدن موسیقی‌های دیگر برایشان سخت می‌شود. برای من موسیقیِ پر از معادله جذاب است و دوست دارم آنها را در ذهنم حل کنم اما مردم دیگر به هیچ عنوان موسیقی پیچیده را نمی‌پذیرند. تهیه‌کننده‌ها هم تمام امکاناتشان را به سمتی می‌برند که راحت‌تر پول درآورند. اما اگر کسی بتواند و بخواهد سرمایه‌اش را در این راه بگذارد، باید جامعه را کمی پرورش دهد. آن زمان که ما «آویژه» را شروع کردیم، فرهنک موسیقی گوش کردن با الان خیلی تفاوت داشت.
 
بهنا: بله. همه هم تشنه بودند.
 
درخشانی: همه چیز فیزیکی بود و اگر کسی می‌خواست موسیقی گوش کند، باید سی‌دی آن را تهیه می‌کرد یا به کنسرت می‌رفت اما الان یک دکمه می‌زند و با کلی موسیقی مواجه می‌شود که معلوم نیست کدامش درست است و کدام اشتباه. من فکر نمی‌کنم هیچ جای دنیا، اینترنتش به آزادی ایران باشد؛ چون هر کی هر کاری که دلش می‌خواهد انجام می‌دهد.



 
  • رامین بهنا یا خود تو، 15 سال پیش موسیقی تولید می‌کردید که هم خودتان از آن راضی بودید و هم مردم آن را دوست داشتند و با آن سالن‌های بزرگ را هم پر می‌کردید. تو در این سال‌ها این توانایی را داشتی، که هم با سختیِ کار کردن با خواننده کنار بیایی، هم یک ارکستر بزرگ را نگه داری و در کنارش سالی یکی دو اجرا بگذاری. اما الان موسیقی که مثلاً رامین بهنا تولید می‌کند، آنقدرها مخاطب ندارد. این که ما بگوییم مردم عوض شده‌اند و مشکل موسیقی هم پخش است را همه می‌دانیم، اما فکر می‌کنید راه حلش این است که رامین بهنا گوشه‌گیر شود و برود یک گوشه تدریس کند و آن توانایی‌ها را کمتر در اختیار مردم بگذارد؟ یا نه، باید کار دیگری کرد؟ اینکه رامین بهنا گفت همین راه را ادامه بده، این ترس را به آدم می‌دهد که نکند پدرام درخشانی هم تبدیل به کسی شود که فقط می‌تواند مخاطب خیلی خاص داشته باشد!
بهنا: اتفاقاً مخاطب خیلی خاص هم بد نیست. ببینید، ما باید دانه‌دانه مخاطب را جمع کنیم. آدم‌ها ما را نمی‌شناسند و اگر این موسیقی درست در اینترنت پخش شود و یک نفر در حوزه موسیقی خاص سرمایه‌گذاری کند و یک سایت معتبر برایش تأسیس کند، بعد از مدتی می‌بینی که 20 هزار نفر مخاطب تو می‌شوند.
 
درخشانی: من یک سوال دارم؛ به نظر شما مردم ایران به موسیقی علاقه دارند؟
 
  • بله.
درخشانی: به نظر من اینطور نیست؛ مردم ایران بیشتر به شعر علاقه دارند و نود درصد کسانی که به کنسرت می‌روند، فقط دنبال کلام هستند. شعر جای خودش را دارد و به موسیقی کمک می‌کند اما اگر شما آن شعر را در کشور همسایه بخوانی کسی متوجه آن نمی‌شود. اما موسیقی چیزی است که همه جا با آن ارتباط برقرار می‌کنند. مردم ایران بیشتر شعر دوست هستند تا موسیقی دوست.
 
  • این هم کاملاً درست است اما من می‌گویم راه چاره چیست؟ آیا همینطور ادامه دادن و دور شدن از مخاطب درست است؟
درخشانی: ما هم زورمان تا حدی می‌رسد. واقعاً نمی‌دانم این سال‌ها را چطور گذراندیم و به اینجا رسیدیم. ما واقعاٌ جنگیدیم و این هم به این دلیل است که چرخه موسیقی مسیر اشتباهی را در پیش گرفته است.
 
  • مثلاً چرا نباید رویه کسی مثل همایون شجریان که کار خودش را می‌کند و لابه‌لای آن، قطعه‌ای مثل «چرا رفتی؟» را منتشر می‌کند را در پیش گرفت؟
بهنا: همایون خواننده و موزیسین فوق‌العاده‌ای است اما پسر محمدرضا شجریان است.
 
  • به این موضوع کاری نداریم. او می‌توانست همان مسیر را در پیش بگیرد و بِرندش را هم داشته باشد و بشود آدمی در ادامه راه پدرش؛ اما لابه‌لای کارهای خودش، این قطعات پاپیولار را هم منتشر می‌کند و به این ترتیب بخش بزرگ‌تری از افراد جامعه را درگیر می‌کند. مثال من در مورد شخص نبود، بلکه درباره عملکرد این فرد بود.
بهنا: همه ما این کار را کرده و می‌کنیم. مگر نکردیم؟! ببینید اینجا موسیقی تولید می‌شود و یک‌سری آدم که تعداددشان هم زیاد نیست آن را به گوش مردم می‌رسانند. من می‌گویم این سرمایه‌گذاری چیز عجیب و غریبی نیست؛ سرمایه‌گذاری روی یک سایت و مرکزی است که یک تعداد بتوانند مدام با این نوع موسیقی‌ها در ارتباط باشند. مطمئن باشید بعد از یک سال، شما مخاطب بزرگ‌تری خواهید داشت. مشکل من الان این است که اگر مثلاً بگویی «پدرام درخشانی»، کسی اسمش را نمی‌شناسد! اول باید اسم او را بشنوند تا بعد کارش را گوش کنند.
 
درخشانی: برای همین آلبوم من فکرهای زیادی داشتم و می‌خواستم روی کاراکترهایی که برای آن ساختم مانور زیادی بدهم و آنها را معرفی کنم، اما نشد!
 
بهنا: ببینید، مثلاً پدرام درخشانی باید فقط 200 عدد از این آلبوم را با بهترین لی‌اوت و کاور دیزاین منتشر کند و هر کدام را مثلاً با قیمت 50 هزار تومان به فروش برساند. اینطوری هر کس دوست داشت این پکیج را داشته باشد آن را می‌خرد و هر کس هم نمی‌خواست، آن را از اینترنت می‌گیرد. الان همه دنیا همین کار را می‌کنند؛ ما برای چه باید بیخودی 1000 نسخه از آن را منتشر کنیم که به دلیل مسائل اقتصادی کیفیتش پایین بیاید؟ مگر قرار است چند نسخه بفروشد؟ بهتر است اجازه دهیم کسی که دوست دارد، آن را با بهترین کیفیت بخرد چراکه برای تک‌تک آنها زحمت زیادی کشیده شده است. این آدم آرتیست است و باید وجه آرتیستیک او مطرح شود.
 
حداد: من با شما که گفتید مردم ایران موسیقی دوست ندارند کاملاً موافقم اما به طور کلی به نظرم این موضوع قابل حل است. تازه فکر می‌کنم شرایط شما کمی بهتر است چون سبکی دارید که همکاران شما ممکن است نداشته باشند و این موضوع می‌تواند کمک‌کننده باشد. الان دلیل اینکه شما در این آلبوم از موسیقی الکترونیک استفاده کرده‌اید چه بوده است؟
 
درخشانی: می‌خواستم کاری انجام دهم که بعداً خودم به آن ایراد نگیرم. اگر می‌خواستم مثل قبل با ارکستر کار کنم، هزینه سرسام‌آور می‌شد و نوازنده‌ها هم آنقدر وقت نداشتند که بتوانند کار پیچیده‌ای که می‌خواستم را انجام دهند.
 
حداد: این موضوع که شما می‌خواستید یک کار جدید انجام دهید هم بوده است دیگر؟
 
درخشانی: بله. بعد از آلبوم قبلی، دو سال کار نکردم و خواستم سبکم را عوض کنم.

حداد: وقتی کار جدیدی می‌کنید، طِیف جدیدتری به شنونده‌های خود اضافه می‌کنید و این یک قدم مثبت است. ضمن اینکه من اعتقاد دارم تکرار همیشه کمک می‌کند. مردم خیلی از موسیقی‌هایی که الان گوش می‌کنند را تا چند وقت پیش گوش نمی‌کردند. حالا چه شده که تا این حد به آن علاقه‌مند شده‌اند؟ تکرار هر روزه آنها!
 
درخشانی: حالا مگر چه چیزی برای آنها تکرار شده است؟
 
حداد: درست می‌گویید؛ خیلی با کاری که شما انجام داده‌اید فاصله دارد، اما مطمئنم که تکرار کمک می‌کند.
 
درخشانی: ای کاش نشر هم به این داستان کمک می‌کرد.
 
حداد: هیچ وقت این اتفاق نمی‌افتد. یعنی نمی‌توانند کمکی کنند.
 
بهنا: طی دو سه سال اخیر، دو چیز مردم را خیلی عوض کرده است؛ «دیجی‌کالا» و «اسنپ» و همه چیز هم در حال حرکت به همین سمت است. شما تا دو، سه سال پیش اگر قصد خرید داشتی، باید به همه جا سر می‌زدی اما الان از پای کامپیوتر همه چیز برایت مهیا می‌شود. منظور اینکه ما باید در چنین فضاهایی دنبال راه‌کارمان بگردیم. چند وقت پیش آلبوم آخر «دیوید گیلمور» را روی صفحه سفارش دادم. این صفحه به تعداد 1500 عدد منتشر شده بود و درون آن کُدی گذاشته بودند که از طریق آن می‌توانستی قطعات را از سایت گیلمور دانلود کنی و در ماشین هم به آن گوش کنی. پس داستان آرت‌وورک کاملاً عوض شده است؛ در نتیجه ما الان باید به نقطه‌ای برسیم که قرار است دو، سه سال دیگر به آن بربخوریم. برای همین هم این سایتِ آثار خاص را پیشنهاد دادم. الان دیگر سی‌دی فروش نمی‌کند؛ چند وقت پیش صدرالدین حسین‌خانی می‌گفت تعدادی از آلبوم «آویژه» هنوز در لاله‌زار مانده است.



 
  • آقای بهنا! می‌توانی این موضوع که گفتی پدرام در این آلبوم به جای درستی رسیده را بیشتر باز کنید؟ از نظر شما با چه مولفه‌هایی این اتفاق افتاده و موسیقی الکترونیک کجای این داستان است؟
بهنا: ما در گذشته جور دیگری با موسیقی الکترونیک برخورد می‌کردیم اما الان سعی کرده‌ام با بخشی از آن به صورت آکادمیک برخورد کنم. برای همین از اول این ماجرا یعنی سال 1915 که اولین کنسرت الکترونیک برگزار شد تا امروز را بررسی کردم. الان مدتی است که با سازهای ایرانی کار نکرده و بیشتر به ست ادوات غربی آمده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که لازم نیست این اتفاقات فقط با ساز انجام شود و می‌تواند در ذات آن هم اتفاق بیفتد. من در آلبوم پدرام این‌گونه جسارت‌ها را شنیدم و کِیف کردم.
 
درخشانی: من به فیلم‌های فضایی علاقه زیادی دارم و حین ساخت قطعات به این فکر می‌کردم که مثلاً یک «اِلیَن» جلویم نشسته و می‌خواهد ساز بزند، من هم او را همراهی می‌کنم و آنقدر به هم نزدیک می‌شویم که او در ادامه کار، مثلاً افشاری می‌زند. (می‌خندند)
 
بهنا: من هم دقیقاً می‌خواهم که آن «الین» افشاری بزند. کوشان جان! موسیقی امبینت عالی است اما به نظرم پدرام نباید سراغ این موسیقی برود. این آدم را باید رها کرد تا هر کاری که خودش می‌خواهد انجام دهد. فقط باید به او گفت فلان مسیر خوب است و آن را ادامه بده.
 
  • یک زمان ما و همه شما فکر می‌کردیم که گروهی به نام «آویژه» آمده که به شکل خیلی جذابی موسیقی جز را وارد کارهایش کرده و همه هم از آن استقبال می‌کنند. حالا از کجا معلوم که ده سال دیگر دوباره دور هم جمع نشویم و بگوییم موسیقی الکترونیک چه کار اشتباهی بود، برای چه سراغ آن رفتیم؟
بهنا: اصلاً بعید نیست. فراموش نکن که ما بیست سال موسیقی نداشتیم اما یکدفعه لای در باز شد و چند هزار نفر بیرون ریختند. حالا ما بیست سال تجربه کمتری از دنیا داریم. الان تجهیزات ما مثل کل دنیا تکمیل است؛ مثل تجهیزات انیمیشین‌هایمان. اما چرا به ثمر نمی‌نشیند؟ چون تجربه لازم را نداریم. ذهن‌ها به مدت بیست سال در خلوت یا به صورت محدود کار کرده است. پس بعید نیست ده سال دیگر بگوییم این کار اشتباه بود. اما بالاخره باید یک نفر این کار را انجام دهد و پدرام درخشانی هم باید یکی از آنها باشد، چرا نکند؟
 
  • حالا مگر موسیقی الکترونیک چون موسیقی مدرن است برتری دارد؟
بهنا: نمی‌توان به آن مدرن گفت؛ الکترونیک جزئی از موسیقی دنیا است. امثال من و پدرام باید دنبال تولید صدایی باشیم که جایی نیست؛ یعنی صدای سمپل تولید نکنیم. احمد پژمان سال‌ها پیش این کار را در آلبوم «همه شهر ایران» انجام داد که تجربه بسیار موفقی هم بود. این آلبوم قبل از «آویژه» منتشر شد و آن زمان به ما هم گفت که باید خودتان صداها را بسازید.
 
حداد: موسیقی الکترونیک هیچ‌وقت نمی‌تواند بِلااستفاده باشد چون هیچ محدودیتی ندارد و با آن می‌توانید هر زمانی که خواستید یک کار جدید ارائه دهید. دقیقاً همانطور که شما گفتید صداها باید ساخته شوند و اینطوری می‌توانید اتفاقات خوبی رقم بزنید که هیچ‌وقت پیشیمانی نخواهد داشت.
 
بهنا: اصلاً گیتارباس و سینی‌سایزر و این اداوت موسیقی را کنار بگذار، مهم فکر و ایده تو است، که می‌توانی آنها را با موبایلت هم پیاده کنی.
 
درخشانی: من یک سولو در قطعه اول زده‌ام که آن را فقط با موبایل می‌توان زد.
 
بهنا: اصلاً می‌توانی کنسرتت را هم با همان اجرا کنی؛ در وهله اول طرز تفکر تو است که اهمیت دارد.
 
  • یعنی در نتیجه کار تأثیری ندارد؟
بهنا: نه. من چه فراگ بپوشم و چه تیشرت و جین، همین حرف را می‌زنم.
 
  • به لحاظ تکنیکال می‌گویم.
بهنا: نه. امروزه دیگر این هم جدی است. این چیزها اصلاً برای من مطرح نیست و هیچ‌وقت هم نپرسیدم که با اپلیکیشن کار می‌کنی یا هارد ور. مهم تفکر آن هنرمند است.
 
درخشانی: حتی ممکن است از تبلت هم یک مقدار قوی‌تر باشد.
 
  • اگر موافقید برای آخر این گفت‌وگو یک سوال بپرسم؛ به نظر شما موسیقی دنیا الان حال خوبی دارد؟
حداد: منظورتان چیست؟
 
  • ببینید، مثلاً داریوش مهرجویی یک زمان «هامون» و «درخت گلابی» می‌ساخته اما الان «نارنجی‌پوش» می‌سازد. در مقابل، این روزها حتی تولیدات افراد بزرگی مثل دیوید گیلمور، راجر واترز یا پل مک‌کارتنی هم انگار دیگر به درد امروز نمی‌خورد و این نشان می‌دهد این موضوع فقط مختص ایران نیست و انگار در تمام دنیا همینطور است.
درخشانی: من هم فکر می‌کنم دنیا حال خوبی ندارد. تَرکش این جنگ و خونریزی‌ها -که متأسفانه در ایران هم پیش آمده- به همه خورده است. وقتی یک موزیسین که می‌خواهد کنسرت بدهد چنین صحنه‌هایی را می‌بیند ممکن است با خودش بگوید ولش کن، الان وقتش نیست. فکر می‌کنم ما در دوران گذر هستیم. فقط امیدوارم به زودی بگذرد چون دوران بسیار وحشتناکی است. طبیعتاً با این اتفاقات، موسیقی هم نمی‌تواند حال خوبی داشته باشد. مثلاً چرا باید کسی مثل آن پسربچه جایزه بگیرد و در دنیا مطرح شود؟! نامش چه بود؟ جاستین؟
 
  • جاستین بیبر.
درخشانی: بله. به نظرم کل دنیا حال خوبی ندارد.
 
حداد: به نظر من چند سال پیش بدتر بود و الان اوضاع کمی بهتر شده است. موسیقی کلاً قابل دسترس‌تر شده و اوضاع کمی روبه بهبود است. آن هیاهو کمی فروکش کرده و موزیسین‌ها شرایط را بهتر درک کرده‌اند؛ البته کارشان به دلیل کثرت موزیسین‌ها، سخت‌تر شده و هر کاری را نمی‌توانند به گوش مخاطب برسانند اما همانطور که گفتید در دوران گذر هستیم که باید سریع‌تر بگذرد تا کمی به ثبات برسیم.
 
درخشانی: الان خاطرات «آویژه» دوباره دارد برایم مرور می‌شود؛ آن زمان چقدر همه چیز رنگی بود. البته من این اواخر دو کنسرت خیلی خوب دیده‌ام؛ یکی گروه «دال» بود. در واقع برای اولین‌بار کنسرتی را دیدم که کارگردانی داشت و به گونه‌ای پیش رفت که انگار در حال دیدن یک فیلم سینمایی بودی. یکی هم کنسرت سنتورنوازی استاد پشنگ کامکار که به سادگی اما تمیز کارش را کرد و خیلی به من چسبید.
 
بهنا: وقتی جمعیت زیاد می‌شود، مشکلات هم زیاد می‌شود، حال و احوال هم که خوب نیست، جنگ و بیماری زیاد است. کار کم است. همانطور که پدرام گفت، کلاً حال هیچی خوب نیست. ولی نمی‌توان منکر این شد که در این بین اتفاقاتی در حال افتادن است. باز جای خوشحالی است که این روزها کسی مثل «اَدل» جایزه‌ها را درو می‌کند تا «جاستین بیبر»! البته او هم باید باشد اما نه اینکه خیلی به آن بپردازند که تازگی‌ها هم این کار را نمی‌کنند. در کل به نظرم جهان در هنر، آبستن حوادث است و نمی‌دانم کی قرار است زایمان کند. اما آن را زیاد دور نمی‌بینم. الان موسیقی مینیمال دارد قیامت می‌کند. امروزه فلسفه و زندگی خیلی وارد موسیقی شده‌اند. اگر می‌خواهی بدانی حال جهان خوب است یا نه، باید بگویم نه، واقعاً خوب نیست. در موسیقی پاپِ دنیا، خوب‌هایی هستند اما تعدادشان کم است و فقط گه‌گداری اتفاقاتی را رقم می‌زنند.
منبع: 
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 تیر 1396 - 15:16

دیدگاه‌ها

دوشنبه 19 تیر 1396 - 22:17

لطفا با اقایان علی اصحابی و نریمان و فرهاد جواهر کلام و سعید پور سعید و بهنام علمشاهی و رامین بی باک و بابک جهانبخش و فرزاد فرزین هم گفت وگو کنید واز البوم جدید هایشان خبر بگزارید وبنویسید که کی منتشر می شوند .

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود یاری اندر کس نمی‌بینم... | موسیقی ما