از موسیقی و عشق؛ با هنرمند خوشرو و محبوب موسیقی کلاسیک ایران
لوریس چکناواریان: هر روز عشق را تجربه میکنم
موسیقی ما - ایران هفتاد و چند میلیون نفر جمعیت دارد. تصور کنید قلب چند نفر از این هفتاد و چند میلیون برای ایران میتپد؟ اینکه دلشان بخواهد هر صبح که بلند میشوند، با لبخندشان، با درست انجام دادن کارشان -مهم نیست چه کاری و در چه موقعیت اجتماعی- با احترامشان به حقوق دیگران، با درست رفتار کردنشان، تلاش کنند که سرزمینشان گامی رو به جلو بردارد؟ لابد زیادند؛ لااقل امیدواریم که زیاد باشند.
در میان این آدمها اما «لوریس چکناواریان» یک ایرانی تمام است. 80 سال پیش در بروجرد به دنیا آمده و خودش را بیش از هر کسی ایرانی میداند. 80 سال؟ این یک شوخی بزرگ است. اصلاً همین حالا که این جمله را خواندید، دستتان را به نزدیکترین تختهی دور و برتان بزنید! «لوریس» جوان با آن همه سرزندگی و انگیزه، با این ذهن خلاق که همچنان سمفونیهای پیچیدهاش مثالزدنی است، با این همه خوشلباسی، با این اعداد و ارقام بیگانه است. اصلاً مگر نه اینکه سن و سال یک عدد است؟ این عدد هر چه میخواهد بگوید.
آشنایی و معاشرت با «لوریس» یک بخت است. میتوانی ساعتها بنشینی روبهرویش در آن خانهی خاص و قدیمی در خیابان سیتیر یا در کافه «نادری» یا همین دفتر سایت و او گل بگوید و شما گل بشنوید. طوری از عشق به «خداوند» میگوید که انگار دارد از دوستی نزدیک سخن میگوید. او میگوید قلب آدم، کوچک است؛ اما بینهایت جا برای عشق دارد. راست میگوید؛ عشق هفتاد و چند میلیون آدم در قلب اوست و عشق او در قلب میلیونها نفر.
خواندن این گفتوگو را از دست ندهید. شاید با نگاهی دیگر با «عشق» روبهرو شدید.
هر ملتی موسیقی خودش را دارد. ما هم داریم؛ موسیقی جنوب و شمال و خراسان و... که موسیقیهایی بسیار غنی و ابدی هستند. اما یادتان باشد، موسیقیای که فقط احساس است -مثل خیلی از موسیقیهایی که این روزها به اسم موسیقی پاپ میشنویم و هیچ پشتوانه علمی ندارد- تاریخ مصرف دارد. شما نمیتوانید برای مدتزمان طولانی آن را گوش کنید. مثل ساختمانی که زیبا است؛ اما چون پایه علمی ندارد، زود فرو میریزد.
یک موسیقی علمی هم وجود دارد که بر خلاف تصور عموم، نه مخصوص غربیها است و نه شرقیها و باید آن را موسیقی کلاسیک و علمی دانست. یعنی درست است که ریشههای آن به غرب بازمیگردد، اما حالا دیگر یک موسیقی جهانی است و بسیار مانا. وقتی هنر روی علم بنا میشود، میتواند برای همیشه زنده بماند و نمیرد. اما برای خلق این موسیقی هم باید حس و قدرت در وجود آهنگساز باشد. شما نمیتوانید دوازده نُت کروماتیک را بر اساس علم یاد بگیرید و بعد قطعه بسازید؛ چون چند میلیارد ترکیب در دنیا وجود دارد و باید چیزی در وجود شما باشد که بتوانید آن را خلق کنید.
موسیقی نیاز به سرمایهگذاری دارد. یکی از گرانترین دپارتمانهای دانشگاههای موسیقی دنیا، دپارتمان موسیقی است. چون برای هر سازی یک استاد میخواهد. در تمام دنیا دانشگاههای موسیقی، ساختمانهای عظیمی دارند، چون اگر یک دانشکده حقوق ده استاد نیاز دارد، دانشکده مومسیقی پنجاه استاد میخواهد. در دنیا دولتها معمولاً این پول را میدهند، همانطور که مخارج ارکسترها را تأمین میکنند. ارکسترها در هیچجا هزینههایشان را تأمین نمیکنند؛ مثلاً اپرا از صفر تا یک درصد درآمد دارد. درآمد اپرای وین، حتی تأمینکننده پول دربانهایش هم نیست! اما دولتها میلیاردها تومان اسپانسر میدهند تا تئاتر و اپرایشان را حفظ کنند. چون هنر، ویترین یک مملکت است و موسیقی، نقش بسیار مهمی در این میان دارد. ما نباید بگوییم فرهنگ و هنر. باید بگوییم فرهنگ و هنر و موسیقی.
بگذارید یک داستان برایتان تعریف کنم. من زمانی در شوروی سابق (ارمنستان امروزی) یک ارکستر را رهبری میکردم و قرار بود قطعهای از چایکوفسکی را بنوازیم. به من خبر دادند چهار ژنرال روسی میخواهند تمرین را ببیند. روسها با موسیقی کلاسیک بزرگ میشوند و این موسیقی را بسیار دوست دارند. بالاخره چهار ژنرال بلندمرتبه آمدند و تمرین را دیدند و تحت تأثیر هم قرار گرفتند و بعد از تمرین دست زدند. گفتم شما میدانید این صد نفر از ارتش شوروی شما قویتر است؟ آنها به حرف من خندیدند. من اما نخندیدم. به آنها گفتم صد نفری که اینجا نشستهاند، با اشاره دست من سر ثانیه سازهایشان را مینوازند و در طول یک سمفونی -که چندصد هزار نت در آن رد و بدل میشود- همهچیز با نظم پیش میرود و اگر یک نفرشان یکصدم ثانیه اینطرف و آن طرف بنوازد، همهچیز به هم میریزد. شما صد نفر از ارتش خودتان را بیاورید. هرگز نمیتوانند به فرمان شما این کار را انجام دهند. ژنرالها این حرف را قبول کردند و دلیلش را پرسیدند. برایشان توضیح دادم که ارکستر، بادیسیپلینترین ارگانیزاسیون دنیا است. چون همهچیز روی صدم ثانیه کار میکند. همهچیز حساب و کتاب دارد. چون این نوازندهها از هفتسالگی موسیقی و نواختن را یاد میگیرند و تازه 30 سالگی در ارکستر مینوازند. بنابراین 23 سال تمرین میکنند. یک سرباز دوماهه را نمیتوان با یک سربار 23ساله مقایسه کرد.
من به عنوان یک آهنگساز و رهبر ارکستر، میتوانم یک اجرای درجهسه از یک ارکستر را گوش کنم و بگویم تا همینجا هم خوب است؛ اما مردم عادی آن را دوست نخواهند داشت. مخاطبان موسیقی و هنر، بسیار بیرحماند و فقط کار درجهیک را دوست دارند. حتی اگر تا بهحال هم یک موسیقی را گوش نکرده باشند، تنها در صورتی آن را دوست خواهند داشت که عالی باشد. در واقع، باید کیفیت یک اجرا بسیار بالا باشد تا آن را بپذیرند. برای مردم، اثر درجهدو معنایی ندارد. من دوربین خوب را نمیشناسم اما عکس خوب را میفهمم. مردم هم همینطورند. یا حافظ را باید درست خواند یا اصلاً نخواند. ما باید 30 سال به خودمان زمان بدهیم و هنرستان عالی و رهبر باتجربه تربیت کنیم تا آن وقت بتوانیم درباره خیلی چیزها بحث کنیم.
در میان این آدمها اما «لوریس چکناواریان» یک ایرانی تمام است. 80 سال پیش در بروجرد به دنیا آمده و خودش را بیش از هر کسی ایرانی میداند. 80 سال؟ این یک شوخی بزرگ است. اصلاً همین حالا که این جمله را خواندید، دستتان را به نزدیکترین تختهی دور و برتان بزنید! «لوریس» جوان با آن همه سرزندگی و انگیزه، با این ذهن خلاق که همچنان سمفونیهای پیچیدهاش مثالزدنی است، با این همه خوشلباسی، با این اعداد و ارقام بیگانه است. اصلاً مگر نه اینکه سن و سال یک عدد است؟ این عدد هر چه میخواهد بگوید.
آشنایی و معاشرت با «لوریس» یک بخت است. میتوانی ساعتها بنشینی روبهرویش در آن خانهی خاص و قدیمی در خیابان سیتیر یا در کافه «نادری» یا همین دفتر سایت و او گل بگوید و شما گل بشنوید. طوری از عشق به «خداوند» میگوید که انگار دارد از دوستی نزدیک سخن میگوید. او میگوید قلب آدم، کوچک است؛ اما بینهایت جا برای عشق دارد. راست میگوید؛ عشق هفتاد و چند میلیون آدم در قلب اوست و عشق او در قلب میلیونها نفر.
خواندن این گفتوگو را از دست ندهید. شاید با نگاهی دیگر با «عشق» روبهرو شدید.
***
- * شما دهههای متوالی است که کار موسیقی انجام میدهید. حالا بعد از این همه مدت، «موسیقی» را چهطور میبینید؟ فکر میکنید این هنر، طبق تصور عامه مردم، هنری است که کاملاً بر اساس احساس شکل میگیرد؟
هر ملتی موسیقی خودش را دارد. ما هم داریم؛ موسیقی جنوب و شمال و خراسان و... که موسیقیهایی بسیار غنی و ابدی هستند. اما یادتان باشد، موسیقیای که فقط احساس است -مثل خیلی از موسیقیهایی که این روزها به اسم موسیقی پاپ میشنویم و هیچ پشتوانه علمی ندارد- تاریخ مصرف دارد. شما نمیتوانید برای مدتزمان طولانی آن را گوش کنید. مثل ساختمانی که زیبا است؛ اما چون پایه علمی ندارد، زود فرو میریزد.
یک موسیقی علمی هم وجود دارد که بر خلاف تصور عموم، نه مخصوص غربیها است و نه شرقیها و باید آن را موسیقی کلاسیک و علمی دانست. یعنی درست است که ریشههای آن به غرب بازمیگردد، اما حالا دیگر یک موسیقی جهانی است و بسیار مانا. وقتی هنر روی علم بنا میشود، میتواند برای همیشه زنده بماند و نمیرد. اما برای خلق این موسیقی هم باید حس و قدرت در وجود آهنگساز باشد. شما نمیتوانید دوازده نُت کروماتیک را بر اساس علم یاد بگیرید و بعد قطعه بسازید؛ چون چند میلیارد ترکیب در دنیا وجود دارد و باید چیزی در وجود شما باشد که بتوانید آن را خلق کنید.
- * موسیقی سنتی و اصیل ایرانی هم در این طبقهبندی قرار میگیرد؟
- * یعنی شعر مانع رشد موسیقی شده است؟
- * اصلاً ما موسیقی کلاسیک به آن معنایی که در جهان وجود دارد را در ایران داریم؟
- * اما از تشکیل اولین ارکستر ما در ایران نزدیک صد سال میگذرد.
موسیقی نیاز به سرمایهگذاری دارد. یکی از گرانترین دپارتمانهای دانشگاههای موسیقی دنیا، دپارتمان موسیقی است. چون برای هر سازی یک استاد میخواهد. در تمام دنیا دانشگاههای موسیقی، ساختمانهای عظیمی دارند، چون اگر یک دانشکده حقوق ده استاد نیاز دارد، دانشکده مومسیقی پنجاه استاد میخواهد. در دنیا دولتها معمولاً این پول را میدهند، همانطور که مخارج ارکسترها را تأمین میکنند. ارکسترها در هیچجا هزینههایشان را تأمین نمیکنند؛ مثلاً اپرا از صفر تا یک درصد درآمد دارد. درآمد اپرای وین، حتی تأمینکننده پول دربانهایش هم نیست! اما دولتها میلیاردها تومان اسپانسر میدهند تا تئاتر و اپرایشان را حفظ کنند. چون هنر، ویترین یک مملکت است و موسیقی، نقش بسیار مهمی در این میان دارد. ما نباید بگوییم فرهنگ و هنر. باید بگوییم فرهنگ و هنر و موسیقی.
- * شما میگویید موسیقی کلاسیک مبتنی بر علم است و همچنین میگویید مبتنی بر احساس است. چهطور میتوان اینها را با با هم آمیخت؟
- * یعنی لذت بردن مخاطب هم نیاز به آموزش دارد؟ منِ نوعیِ آموزشندیده نمیتوانم از موسیقی کلاسیک لذت ببرم؟
- * با این اوصاف، آیا نمیشود این موسیقی را با اقتضا و نیاز امروز هماهنگ کرد؟
بگذارید یک داستان برایتان تعریف کنم. من زمانی در شوروی سابق (ارمنستان امروزی) یک ارکستر را رهبری میکردم و قرار بود قطعهای از چایکوفسکی را بنوازیم. به من خبر دادند چهار ژنرال روسی میخواهند تمرین را ببیند. روسها با موسیقی کلاسیک بزرگ میشوند و این موسیقی را بسیار دوست دارند. بالاخره چهار ژنرال بلندمرتبه آمدند و تمرین را دیدند و تحت تأثیر هم قرار گرفتند و بعد از تمرین دست زدند. گفتم شما میدانید این صد نفر از ارتش شوروی شما قویتر است؟ آنها به حرف من خندیدند. من اما نخندیدم. به آنها گفتم صد نفری که اینجا نشستهاند، با اشاره دست من سر ثانیه سازهایشان را مینوازند و در طول یک سمفونی -که چندصد هزار نت در آن رد و بدل میشود- همهچیز با نظم پیش میرود و اگر یک نفرشان یکصدم ثانیه اینطرف و آن طرف بنوازد، همهچیز به هم میریزد. شما صد نفر از ارتش خودتان را بیاورید. هرگز نمیتوانند به فرمان شما این کار را انجام دهند. ژنرالها این حرف را قبول کردند و دلیلش را پرسیدند. برایشان توضیح دادم که ارکستر، بادیسیپلینترین ارگانیزاسیون دنیا است. چون همهچیز روی صدم ثانیه کار میکند. همهچیز حساب و کتاب دارد. چون این نوازندهها از هفتسالگی موسیقی و نواختن را یاد میگیرند و تازه 30 سالگی در ارکستر مینوازند. بنابراین 23 سال تمرین میکنند. یک سرباز دوماهه را نمیتوان با یک سربار 23ساله مقایسه کرد.
- * اما وقتی این موسیقی نتواند به نیاز مخاطب پاسخ دهد، چه فایدهای دارد؟
- * اما ستارههای پاپ ما هم در سالنهای دو سه هزار نفره کنسرت میدهند.
- * بنابراین آیا این آرزو که طیف وسیعی از مردم سمفونی نهم بتهوون را گوش دهند، یک رویا است؟
من به عنوان یک آهنگساز و رهبر ارکستر، میتوانم یک اجرای درجهسه از یک ارکستر را گوش کنم و بگویم تا همینجا هم خوب است؛ اما مردم عادی آن را دوست نخواهند داشت. مخاطبان موسیقی و هنر، بسیار بیرحماند و فقط کار درجهیک را دوست دارند. حتی اگر تا بهحال هم یک موسیقی را گوش نکرده باشند، تنها در صورتی آن را دوست خواهند داشت که عالی باشد. در واقع، باید کیفیت یک اجرا بسیار بالا باشد تا آن را بپذیرند. برای مردم، اثر درجهدو معنایی ندارد. من دوربین خوب را نمیشناسم اما عکس خوب را میفهمم. مردم هم همینطورند. یا حافظ را باید درست خواند یا اصلاً نخواند. ما باید 30 سال به خودمان زمان بدهیم و هنرستان عالی و رهبر باتجربه تربیت کنیم تا آن وقت بتوانیم درباره خیلی چیزها بحث کنیم.
- * شنیدن موسیقی پاپ آزارتان میدهد؟
- * «برامس» به خلوتتان پاسخ میدهد؟ وقتی زیاد غمگین یا عاشقاید، سمفونیای از بتهوون جوابگوی نیاز روحیتان هست؟
- * خب شما مرتب تأکید دارید که مخاطبان این نوع موسیقی اندکاند؛ اما تجربه نشان داده که در کنسرتهای شما مخاطبان عام هم حضور دارند.
- * شما عشق را زیاد تجربه کردهاید؟
- * در ادبیات ما عشق معمولاً همراه با رنج است. برای شما هم همینطور است؟
- * آیا شما هر روز عاشقاید؟
- * چرا؟
- *وقتی شما از عشق حرف میزنید. آدم دلش میخواهد باز عاشق شود.
- *بله خیلیها. عاشقهای دلشکسته.
- چطور این همه عشق در وجودتان جا میگیرد. حیرتانگیز است.
- * اولین بار کی عاشق شدید؟
- * 14 سالگی؟ زود نیست برای عاشق شدن؟!
- * چرا میگویید هنرمندان در عشق شکست میخورند؟
- * شما برای معشوقتان موسیقی نوشتهاید؟
- * چرا؟
- * شما چه زمانی قطعهای خلق میکنید؟ وقتی عاشقاید یا وقتی در هجر معشوق به سر میبرید؟
- * اصلاً در عشق شکست خوردهاید؟
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1395 - 11:22
دیدگاهها
afarin eshghe vaghei be vesal khatm nemishe
هنرمند دوست داشتنی
foQoladassss
❤❤❤❤❤❤❤
سلام ببخشید چرا بلیطای اینبار آقای خواجه امیری اینجوری فروش رفت. من از ساعت یه ربع به 3 توی سایت ایران کنسرت بودم اما همه صندلی های خوب فروش رفته بود هیچ وقت اینجوری نمیشد.کی الان جواب گو هست باید حرفمون رو به کی بگیم.ممنون میشم راهنمایی کنید@musicema
زنده باشن استاد❤❤
موسیقی پاپ چرت و پرتی بیش نیست اصلا ارزش نداده
همه ی بزرگان میدونن موسیقی پاپ کلا ی موسیقی مصرفیه و هیچگونه ارزش موسیقایی نداره و خیلی زود از گوش مخاطب میوفته
عاشقتم مرد موسیقی
چقد زیبا فرمودند استاد❤
عالييييييييي ❤️
درود بر استاد
این مرد عشقه
عالي بوددد❤️❤️❤️❤️
❤❤❤❤
استاد
زنده باد استاد.سرشون سلامت
درود بر استاد بي ريا و دوست داشتني❤️
افزودن یک دیدگاه جدید