برنامه یاد بعضی نفرات
 
درباره‌ی ترانه‌خانه‌ی شهیار قنبری «بنویس! ساعت پاک‌نویس»
جشن تقدیس نوشتن!
[ رحمان حسینی - روزنامهنگار ]
 
پیش‌خوان:
سال‌هاست می‌نویسم و بخشی بسیار از این نوشتن، به ترانه‌نویسی ختم شده و می‌شود. از آغاز آشنایی‌ام با مفهوم و نمونه‌های ترانه‌ی نوین، پی‌گیر آن بوده‌ام و تأثیری برگشت‌ناپذیر بر دیدگاه‌ام- نه فقط در ترانه‌نویسی، در نوشتن به هر صورت و شکل- داشته است. در میان معاصران، خوانده‌ام و شنیده‌ام از نام‌هایی چون اردلان سرفراز، زویا زاکاریان، فرهاد شیبانی، ایرج جنتی‌عطایی و... امّا همیشه شهیار قنبری برایم جوری دیگر بوده؛ شهیار که می‌داند چه می‌کند و چه می‌نویسد؛ قلم‌اش و گوش‌هایش «حساسیت» خود را از دست نداده و هنوز مانند همان جوانی که «ستاره آی ستاره» را نوشته بود، نوشتن‌اش را جشن می‌گیرد و تقدیس می‌کند.

این تأثیر در من به جایی رسید که شاید منتهی شد به تقلب و رونویسی و الگوبرداری خام‌دستانه؛ اتفاقی که برای هر ترانه‌نویس تازه‌کار ممکن است بیفتد؛ شاید اجتناب‌ناپذیر است امّا -به قول شاعر- کپی‌کاری هم صلاحیت می‌خواهد و درست پیاده کردن الگو، خود تمرینی است برای بهتر شدن در آینده.

نخستین آشنایی مستقیم من با جهان این شاعر (خارج از چارچوب ترانه‌هایی که توسط دیگران اجرا شده) سال‌ها پیش رقم خورد. بعدها با دنبال کردن آثار مختلف مکتوب، موسیقایی، سینمایی، رادیویی و... کم‌کم صدا و تصویرش، در ذهن‌ام تکمیل شد. جوری که دیگر وقتی «دریا در من» را ورق می‌زدم، ترانه‌ها نه با صدای خواننده و اجراکننده بل‌که با صدای نویسنده در ذهن‌ام طنین می‌انداخت؛ همان صدایی که در آلبوم "شناسنامه یک" می‌گوید «هزار و نهصد و هفتاد، هزار و سی‌صد و چهل و نُه. آغاز فصلی دیگر... ما دوباره پوست می‌اندازیم؛ با قصّه‌ی دو ماهی... در خانه‌ای پشت سینما پاسیفیک...» و حالا وقتی «بنویس! ساعت پاک‌نویس» را می‌خوانم، همین صدا با تک‌تک تکیه‌گذاری‌ها و هیجانات درون‌اش در گوش‌هایم زمزمه می‌کند؛ کلاس درسی زنده؛ جشنی شخصی و اختصاصی برای تقدیس نوشتن؛ تقدیس ترانه.
 
***

یک- نوشتم که «بنویس! ساعت پاک‌نویس» بیش از هرچیز برای من کلاس درسی زنده و شخصی است. پیش از این شک داشتم که آیا نوشتن -به خصوص نوشتن ترانه که شاید از مینیمال‌ترین و فراگیرترین اشکال نوشتن و رسانه است- قابل یاد دادن و آموزش‌پذیر است؟ یا تنها باید زبان و ساختار آن را آموخت و به همین تکیه کرد؟ به قول احمد شاملو که درباره‌ی شعر و زبان می‌گوید «زبان‌شناسی یک علم است و علم را جز از طریق پرداختن مستقیم به آن نمی‌شود آموخت. اما شاعری امری شهودی است و چون آموختنی نیست، در چارچوب‌های عبوس علم، احساس نفس‌تنگی می‌کند. با این همه سر و کار شعر با زبان است که ناگزیر باید آموخت و اگر شاعر از آموختن آن بگریزد، امر شاعری‌اش مختل می‌شود و در آن به توفیق دست پیدا نمی‌کند.» (احمد شاملو، نام‌ها و نشانه‌ها در زبان فارسی، مقاله‌ی تعهد به زبان؛ یک تعهد اجتماعی، انتشارات مروارید، 1390)

حالا این و آن مدام در این گوشه و آن گوشه‌ی مملکت دارند کلاس ترانه‌نویسی یا کارگاه ترانه برگزار می‌کنند؛ و چه یاد می‌دهند؟ عروض و قافیه! بدیع و بیان! تشبیه و استعاره و چه‌گونه جور کردن عناصر آن را یاد می‌دهند و در بهترین حالت آن‌هایی که مشهورترند، کپی‌کاری از خودشان را... خب این که نه شد شعر و نه شد ترانه! چه تفاوتی دارد با کلاس‌های دانشکده‌ی ادبیات دهه‌ی سی و چهل؟ جز فخرفروشی در استفاده از کلمات نامأنوس و غیرمتعارف، وزن‌های عروضی عجیب با قابلیت موسیقایی محدود و خلق کارهایی چهل‌تکه (شاید هزارتکه) با نوستالژی‌های بی‌ربط موردعلاقه‌ی برج‌عاج‌نشینان روشن‌فکری. یا جایی دیگر عده‌ای دورهم جمع شده‌اند و نشسته‌اند ترانه می‌خوانند و قضاوت می‌کنند؛ و هرکه جایی نشانی از تهور و ریسک و نوآوری و به قول شهیار «اهل فردا بودن» نشان می‌دهد؛ با زبان و رفتارشان، تحقیر و تخریب و سرکوب‌اش می‌کنند.

با چنین شکی به فرآیند آموزش یا تحلیل ترانه با رویکرد آموزشی نگاه می‌کردم؛ اما برخورد من با کتاب شهیار قنبری از همان ابتدا پیش‌فرض‌ام را تکان داد. او با نقل‌قولی از آندری تارکوفسکی نوشته: «برای فهمیدن طرز کار یک ساعت، باید آن را باز کنیم ولی وقتی بازش کردیم دیگر ساعت کار نمی‌کند و زمان را به ما نشان نمی‌دهد.» و بعد نوشته «در این دفتر، ساعت ترانه‌خانه را هم باز خواهیم کرد»... او دقیقاً همین کار را می‌کند؛ مانند جراحی حاذق در اتاق تشریح، کیمیاگر یا شعبده‌بازی که مراحل کارش را افشا می‌کند یا مثل «شرلوک هولمز»ی که زنجیره‌ی استدلال و استنتاج ذهنی خود را برای ما «دکتر واتسون»ها با زبانی ساده بر ملا می‌کند.

برای ورود به این اتاق تشریح، این ساعت، این ترانه‌خانه، لازم است آن‌چه تا قبل بوده متوقف شود. قلب باید ایستاده باشد تا دیگران کارکردش را بیاموزند، ساعت باید بایستد و ترانه‌نویس هم باید فراموش کند ترانه‌نویس است. من این کار را کردم... خودِ ترانه‌نویس‌ام را کناری گذاشتم. باز هم گفته‌ی احمد شاملو را به یاد آوردم که «صرف فارسی‌زبان بودن برای شعر فارسی سرودن کافی نیست. برای این کار باید فرض کنید که اصلاً فارسی نمی‌دانید و از نو به کشف آن برخیزید.» (منبع پیشین) و کوشیدم از نو زبان را و ترانه را کشف کنم و تنها بشنوم و مشاهده کنم. چون در این اتاق تشریح، نه فقط یک جراح ماهر (شهیار قنبری) بل‌که ده‌ها استاد دیگر هم نشسته‌اند تا هرکدام در تکمیل و بازسازی فرآیند ذهن ترانه‌نویس مشارکت کنند؛ از جان لنون تا باب دیلان، از لورکا تا بکت و ژاک برل و آرتور رمبو و... این‌جا و حالا، ما فیلم را به جای پرده‌ی سینما از پشت دوربین می‌بینیم...
 
دو- اگر دیگران هر کدام از مباحثی را می‌نوشتند که شهیار قنبری در این کتاب به‌صورت گزین‌گویه و تکه‌های کوچک و مختصر مطرح می‌کند، شاید نتیجه، چندین جلد کتاب قطور می‌شد که کسی دست هم به آن نمی‌زد. بزرگ‌ترین درس این کتاب مینی‌مالیسم در نوشتن است؛ آن جا که می‌گوید «Less is more» یا «کم یعنی زیاد» و این کتاب در عین تأکید بر اختصار و مینیمال‌بودن، خودش هم نمونه‌ای  بارز از این روش است؛ با پرهیز از اضافه‌گویی و فخرفروشی.

تأکید شهیار قنبری بر بی‌رحم بودن ترانه‌ساز در ویراستاری کار خویش، کاری است که -لااقل برای من واضح است که- خود او نیز در قبال کارهایش انجام داده. دوری از زیاده‌نویسی و اسیر نشدن در دام کلمات خود؛ چنان‌که بسیاری از نویسندگان (ترانه و غیرترانه) اسیر دایره‌ی تمام‌ناشدنی افکار و کلمات خویش‌اند و به همین صورت یک فکر خوب و ایده‌ی ناب را با زیاده‌نویسی به قهقرا می‌برند. من هم در ترانه‌نویسی و در صورت‌های دیگر نوشتن و گفتن درگیر این مشکل بوده و هستم امّا از هنگامی که به این اتاق، این ترانه‌خانه، وارد شده‌ام، مدام می‌آموزم که ایده‌هایم را درگیر کلمات بی‌پایان، کُلاژهای بی‌معنی و لفظ‌بازی‌های خودبزرگ‌بینانه نکنم.
 
سه-
جایی در عهد عتیق آمده «آن‌چه که بوده، باز هم خواهد بود؛ آن‌چه پیش‌تر انجام شده، باز انجام خواهد شد؛ زیر آفتاب، چیزی تازه نیست...» (کتاب جامعه‌ی سلیمان، باب 1 بخش 9) و در ادامه، جیم جارموش فیلم‌ساز نام‌دار امریکایی در جایی می‌گوید: «هیچ‌چیز اصیل (اوریجینال) نیست! از هرجایی که الهامی را در ذهن‌تان طنین‌انداز می‌کند یا تخیل‌تان را شعله‌ور می‌سازد، دستبُرد بزنید! فیلم‌های قدیمی و جدید، موسیقی، کتاب‌ها، نقاشی‌ها، عکس‌ها، شعرها، رویاها، مکالمه‌های تصادفی، معماری، پُل‌ها، علامت‌ها و تابلوهای خیابانی، درختان، ابرها، آب‌نماها، نور و سایه، همه را ببلعید! برای ربودن تنها آن‌چیزهایی را انتخاب کنید که مستقیم با روح شما سخن می‌گوید. اگر این کار را بکنید، کار شما (دستبُرد شما) دارای اعتبار است و اعتبار، بی‌اندازه ارزشمند. اصالت [originality به معنی از پیش نبودن و خلقت تازه] وجود خارجی ندارد! و به خودتان زحمت پوشاندن دستبُردتان را ندهید؛ بل‌که تقدیس‌اش کنید اگر آن را دوست می‌دارید. و همواره این جمله از «ژان لوک گُدار» را به یاد داشته باشید که گفت: مسأله این نیست که چیزها را از کجا آورده‌اید؛ مسأله این است که آن‌ها را به کجا می‌بَرید.» (جیم جارموش، قوانین طلایی فیلم‌سازی، گفت‌وگو با مجله‌ی فیلم‌ساز Moviemaker Magazine، بیستم اکتبر 2005)

این کاری است که شهیار قنبری به من [به ما] می‌آموزد. و این کتاب، جشنی است برای تقدیس نوشتن. جشنی برای این که بیاموزیم چیزها را «به کجا» ببریم و در کجا بنشانیم. این در کجا نشاندن است که تألیف را رقم می‌زند؛ پایان تقلب.
منبع: 
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 20 تیر 1394 - 14:36

برچسب ها:

دیدگاه‌ها

شنبه 20 تیر 1394 - 22:21

ممنون از مطالب زيباتون درباره شهيار عزيز. خسته نباشيد

یکشنبه 21 تیر 1394 - 00:39

یادداشت درجه یکی ست. انتخاب نوع و لحن نگارش این مقاله در تناسب جالبی با موضوع آن است. و خب نتیجه هم عالی شده. درود بر رحمان حسینی.

یکشنبه 21 تیر 1394 - 15:09

هرکی این کتابو دیده باشه می فهمه که دقیقا همین جوری که نویسنده این مطلب نوشته، شهیار جان داره مثل شرلوک هلمز روش کارشو به ما نشون می ده. با اون قسمتش خیلی موافقم

یکشنبه 21 تیر 1394 - 15:12

دم سایت گرم. پرونده عالی شده دستتون درد نکنه خسته نباشید

یکشنبه 21 تیر 1394 - 22:58
به نامِ عشق و آزادی و ترانه :
به همتِ " حامد احمدی‌" و "سایتِ موسیقی‌ِ ما " در ایران- گفت و گو یی با من منتشر شده است که بر همین دیوار می‌‌بینید و در پی‌ِ آن به سبکِ جهانِ حرفه یی و بیدار چند "نگاه" و نوشته ی "درست" تا با هم پرونده یی بسازند برای هنوز و همیشه . این دومین "نگاه " است به شهیار و کتاب ا ش : بنویس: ساعتِ پاکنویس که امیدوارم امسال بتوانم نسخه ی شنیداری ا ش را نیز منتشر کنم. یک خسته نباشید برای رحمان حسینیِ نازنین و نوشته و نگاهی‌ که دوست می‌‌دارم.
شهیار قنبری
جمعه 15 مرداد 1395 - 12:58

با درود آقای قنبری؛ اخیرا چند قطعه که تنها در بین شان یک ترانه تازه است به" نام شما،" با نام "آلبوم غزاصدا " منتشر شده، ایا شما اطلاعی دارید؟ و این البوم با قیمت هفتاد هزار تومان به مدت یک سال است که پیش فروش شده، آیا شما این موضوع را تایید میفرمایید ؟
آخر به رسم بزرگان جهان (که حضرت عالی این افتخار رو دارید که یکایک شان را میدانید و میشناسید) و یا حتی هنرمندان دسته چندم دنیا!
انتشار چند تراک که در مجموع "40 دقیقه" را پر نکند آن هم با نام آلبوم! شوخی بیش نیست!
من هنوز بر این باورم که عده ای سود جو از نام و شهرت شما بهره میبرند!
اگر خودتان هستید ممنون میشخم دراینباره پاسخی بدهید....
با تشکر- امید و مینا لواسانی

جمعه 15 مرداد 1395 - 23:50
Shahyar ghanbari

شوخی‌ شمایید . بر صفحه‌های من ، حاضر شوید و پاسخِ شایسته را دریافت کنید.فقط یک ویدیویِ ۱۰ دقیقه یی که ماه‌ها وقت صرف ساختن ا ش شده است ، برای ۷ پشت ا تان بس است.کاری که فقط برای سفارش دهندگان فرستاده شده است، از کجا به شما که دستِ چپ و راست ا تان را از هم تمیز نمی‌‌دهید( به شهادتِ همین پیام !) رسیده است ؟!

68.4.140.235
شنبه 16 مرداد 1395 - 20:20

بادرود دوباره
شوربختانه همین طور که از بیانات تان در این چند خط پیداست، شما الفبای دموکراسی را نمیدانید!
و حضور من، با نوشتن چنین پیامی بر صفحات تان: "تنها پاسخ شایسته و در خور شما بعد از بلاک کردن، توهین و تخریب شخصیتی است!"(کاری که سالهای دور هیتلر با مخالفانش میکرد)

اما آلبومی که از طریق ایمیل به دست من رسیده شامل قطعات:
1. غزلصدا -
2.دکلمه غزلصدا (تکرار ترانه قبل)-
3.کاور ترانه کودکانه(که سالها پیش هم منتشر کرده بودید)-
4. انشا مینا(که شرح یک قصه است)-

و در این البوم "فقط و فقط ترانه غزلصدا و داستان مینا(که ترانه نیست) تازه و جدید است"!
در مجموع مدت زمان ترانه غزلصدا و ترک های تکراری هم به 40 دقیقه نمیرسد!

یعنی شما میخواهید ویدیوی را که برای ترانه غزلصدا ساختید را "جزو البوم صوتی" قرار دهید و 40 دقیقه زمان را پر کند؟!
آخر در کجای دنیا آلبوم صوتی را با ویدیو کلیپ جمع میبندند؟!

به نظر من کار فروش "بسته ای سربسته" با تبلیغات انچنانی به جز شوخی، "یک سواستفاده و فریب بزرگ مخاطب" است. که از همان زرنگ ایرانی داستان هایتان سر میزند و بس! روز و روزگارتان خوش آقای قنبری.

امید

یکشنبه 17 مرداد 1395 - 14:12

سلام داشتم مقاله رو میخوندم به پیام این دوستمون که نقدی بر آلبوم احتمالا جدید اقای قنبری نوشته رسیدم، و واقعا شگفت زده شدم از پاسخ استاد قنبری به ایشان و طرز بیان و گویش این هنرمند نامدار: "برای ٧ پشت تان هم بس است، و در اخر بیا توصفحه ام تا پاسخ شایسته بهت بدم!" البته در صفحه هات رسمی شان هم بارها و بارها شاهد چنین رفتاری از ایشان بوده ام!
اخر این دیگر چه ادبیاتی است؟!
متاسفانه همانطور که شاهد هستیم اخیرا در فضای مجازی جنبش زشتی به صورت گسترده که بی شک با الگوبرداری از صحبت های همین عزیزان است شکل گرفته ، که کارشان فقط توهین ناسزا و تخریب شخصیتی فرد مقابل است! و شاهد این هستیم که این جنبش روز به روز بزرگ و بزرگتر میشود!
البته جسارت به این استاد بزرگ نباشه، اما خواستم بگم بزرگانی چون ایشان الگو جوانان هستند و انتشار چنین سخنانی در فضایی عمومی واقعا نکوهیده است!
در اینجا بنده از نویسنده محترم جناب رحمان حسینی تقاضا دارم به این موضوع مهم(دور شدن از حریم انسانی و توهین به دیگران به اشکال مختلف در فضای مجازی) با نوشتن مقاله ای بپردازند. با تشکر و سپاس از سایت موسیقی ما

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود جشن تقدیس نوشتن! | موسیقی ما