برنامه یاد بعضی نفرات
 
مٌردم تا لحظه ای که پاهایم را روی سن گذاشتم
«شهرام شعرباف» يك ماه بعد از اولين كنسرت رسمي اش، از دغدغه هاي روزهاي آينده مي گويد:
مٌردم تا لحظه ای که پاهایم را روی سن گذاشتم
موسيقي ما – بهمن بابازاده: یکی از عجیب ترین رفتارهای شهرام شعرباف در طول همه سالهای فعالیت اش، بی میلی فراوان او برای حضور در رسانه هاست. او معمولا خیلی کم حاضر به گفتگو می شود و دور و بری هایش هم اعتقاد دارند کلا شخصیت اش جوری ست که دوست دارد حرف اش را با کارش بزند. در اوج روزهای شلوغ تمرینکنسرت اش هم کمتر حاضر شد در رسانه ها افتابی شود و همه فکر و ذکرش اجرای موفق کنسرت اش بود. حالا کمتر از یک ماه از اجرای پر سر و صدای او گذشته و به نظر میرسد بازار موسیقی پس از سالها می تواند ضلع جدیدی را به خود ببیند و دیگر قرار نیست استقبال از کنسرت های موسیقی، در انحصار چهره های پاپ و اساتید آواز ایران باشد.

  • قبل از هر چیزی می خواهم درباره حس و حال لحظه اولی که در سانس یک روی صحنه رفتی ، به من بگویی. بعد از دوازده سال تو بالاخره مجوز گرفتی. 12 سال یعنی یک عمر...
احساسی که در آن لحظه به من غالب بود، یک حس نگرانی محو از بروز مشکل در لحظه آخر و ممانعت از برگزاری برنامه بود. در همه این سالها من با این حس دردناک زندگی کرده ام. اینکه همه چیز در لحظه آخر عوض می شد و برنامه ام لغو می شود. سوای استرس و هراسی که داشتم، این نگرانی تا لحظه ای که خودم را روی صحنه می دیدم، یک ثانیه هم دست از سر من بر نمی داشت. خیلی اذیت ام کرد. ولی درباره آن حسی که تو می پرسی باید بگویم که اصلا از من نخواه آن لحظه را در قالب کلمه ها برای تو شرح دهم. چون قطعا غیر قابل توصیف است. من بعد از اجرای شب اول در مسیر بازگشت به خانه فقط در چند کلمه خلاصه می شدم. رضایت و آرامش. اینکه مسیری را که همه می گفتند به جایی نمی رسد را تو به سرانجام رسانده ای. فصل جدید زندگی من از همان شب شروع شد.

  • در یکی از گفتگوهایت قبل از اجرا به من گفته بودی که لحظه اولی که روی سن می روم همه این 12 سال با دور تند از ذهن ام عبور خواهد کرد. این بازگشت به گذشته با دور تند اذیت ات نکرد؟
به قدری آن اضطراب و ترس همه وجود من را فرا گرفته بود که اصلا فرصت این اتفاق برای من قابل تصور نبود. نه راستش را بخواهی نتوانستم روی آن موضوع تمرکز کنم.

  • چرا انقدر استرس داشتی خوب؟
ببین در همه این سالها یک اتفاق تکراری برای من رخ داده بود و آن هم خراب شدن همه چیز در لحظه آخر بود. در ناخودآگاه ذهن من این ماجرا به یک فوبیای ترسناک تبدیل شده بود و چون در برنامه ای که قرار بود تیر ماه در سالن فارابی برگزار کنیم هم همین قصه رخ داده بود، من حق داشتم که بترسم. مردم و زنده شدم تا لحظه ای که پاهایم را روی سن گذاشتم.

  • اما همه این استرس ها و ترس ها قطعا ارزش اش را داشته. کنسرت ات خیلی سر و صدا به پا کرد.
بله و هیچکس نمی تواند حس من را در این باره بفهمد. البته بعضی اتفاقات هم در حاشیه این برنامه رخ داد. مثلا من صبح روز سوم که بیدار شدم دیگر صدایم رفته بود. با کلی قرص و آمپول صدای من برگشت و این تنها چیزی بود که کمی باعث شد خودم از خودم راضی نباشم. دوست داشتم تا لحظه آخر بتوانم روی صحنه مثل سانس اول فریاد بزنم.

  • دوازده سال بعد از تولد اوهام، هنوز اسم این گروه چنان وزنی داشته که توانسته آن مخاطبانش را به سمت خودش بکشد و سالن برنامه را پر کند. چه فاکتورهایی از دید خودت روی این تعصب و وفاداری مخاطبان اوهام تاثیر داشته؟
این برای خود من هم سوال است. در همه این سالها وقت و انرژی من به جای تمرکز روی ساختن قطعات جدید و آلبوم، صرف مسائل حاشیه ای شده و همین باعث شد که من چندان در عرصه موسیقی فعال نباشم. ولی اینکه چه چیزی باعث ماندگار شدن و تعصب مخاطبان اوهام شده برای خود من هم سوال است. چیزی که خود من همیشه به آن فکر میکنم این است که اوهام به صرف موسیقی ای اش جلو نیامده و یک سری جلوه های تصویری را در ذهن شنونده اش بوجود آورده. همین تصاویر در ماندگار شدن طولانی مدت موسیقی اوهام خیلی تاثیر گذار بوده. از گرافیک و شکل و قالب وبسایت اوهام بگیر تا عکس هایی که از ما منتشر می شد. خیلی سخت است که از تو توقع داشته باشم منظورم را متوجه شوی. دنیای این سالهای من با این تخیلات گذشت....

  • چرا در این اجرا نرفتی سراغ اعضای قبلی اوهام؟
ببین به مرور زمان آدم ها عوض می شوند. هر کسی یک جوری می شود. زندگی آدم ها، هدف هایشان، ایده آل هایشان عوض می شود و این در ایران نمود بیشتر و واقعی تری دارد. که تو در صنعت پر ریسکی مثل موسیقی، بتوانی سه نفر که استعداد خوبی برای یک کار دارند را در طول این همه سال در کنار هم حفظ کنی. بالاخره به جایی رسیدیم که باید تعریف جدیدی به زندگی مان می دادیم و همین باعث این جدایی شد. یک جدایی کاملا دوستانه و سرشار از حس خوب.

  • ذائقه نسل جدید مخاطب موسیقی فرق های کلی و اساسی با مخاطبان دوره تولد و اوج گرفتن اوهام دارد. یک جورهایی هم اصلا قابل مقایسه نیستند. تو برای همسو شدن تفکرات و ایده هایت با آرمان ها و علائق نسل جدید، چه فکری کرده ای؟
اولین چیزی که به ذهن من رسیده شعر است. در آن دوره استقبال خوبی از این تلفیق و استفاده از شعرهای حافظ از آثار ما شد. ولی به مرور من حس می کنم آرام آرام این علاقه و نو آوری آن دوره دیگر برای نسل های جدید هیجان انگیز نیست و باید فکری جدید برای این ماجرا کرد. من مجوز این کنسرت را به نام خودم گرفتم و دیگر قرار نیست به نام اوهام کار کنم. قرار است «شهرام شعرباف» باشم و با این نام ادامه دهم. استفاده از شعرهای جدید هم تغییر بعدی دوره جدید فعالیت من است. چون دیگر «اوهام» ای در کار نیست و قرار است من شهرام شعرباف باشم.

  • این تصمیم هویت و گذشته ات را زیر سوال نمی برد؟
قطعا نه. من برای ارتباط بهتر با مخاطبان نسل جدید این تصمیم را گرفته ام. بدیهی است که با این تصمیم دایره انتخاب های من بسیار گسترده تر خواهد شد و دیگر قرار نیست در اشعار بزرگانی چون حافظ محدود بمانم. لحن موسیقی ام را هم باید تغییر دهم. خلاصه که همه چیز باید به روز و مطابق شرایط مخاطب جدید بازار شود.

  • محصول جدید شهرام شعرباف که در آن صرفا محدود به شعرهای حافظ نیست و لحن موسیقی اش عوض شده، چه زمانی قرار است منتشر شود؟
همه ملودی ها و کارها حاضر است و من فقط باید آنها را ضبط و تولید کنم. برنامه ریزی ام این طور است که حتما تا آخر پائیز ضبط شود. کارهای اخذ مجوز اش انجام شود و تا شب عید وارد بازار شود. کنسرت بعدی هم همزمان با انتشار آلبوم جدید و خلاصه برنامه هایی از این دست.
منبع: 
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 مهر 1391 - 00:00

برچسب ها:

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود مٌردم تا لحظه ای که پاهایم را روی سن گذاشتم | موسیقی ما